طراحی چت روم

تبلیغات

معما


معمای شماره یک :
- ۱۰۰ نفر آدم با هوش در یک سالن زندانی هستند.
- حداقل یک نفر و حداکثر همه آنها دارای یک خال بر روی صورتشان هستند.
- هیچ کدام از این افراد نمی دانند که آیا خود دارای خال هستند یا نه.
- به آنها گفته شده که به ازای هر آدم خال دار یک شبانه روز (نه کمتر و نه بیشتر) مهلت دارند که آدم های خال دار از سالن بیرون بیایند.
- این افراد نمی توانند هیچ ارتباطی با افراد دیگر موجود در سالن برقرار کنند.
- تنها ارتباط موجود دیدن صورت افراد دیگر است.
- به هیچ امکانی هم دسترسی ندارند که صورت خود را ببینند.
- خلاصه پیغام و پیام و آینه و …. ممنوع است.
- تعداد افراد خال دار معلوم نیست.
سؤال : با چه روشی ممکن است که فقط افراد خال دار در پایان مهلت تعیین شده (n روز به ازای n خال دار) از سالن خارج شوند؟

 

معمای شماره دو :
در زمان قدیم که روستاییان محصولات خودشان را بمیدان برای فروش می آ وردند یک زن روستایی یک سبد تخم مرغ به میدان آورده که بفروشد. هنوز هیچ نفروخته بود که اسب یک سوار پایش خورد به سبد تخم مرغ. در نتیجه بیشتر تخم مرغ ها شکستند.
اسب سوار خیلی نا راحت شد و از روستایی پوزش خواست و حاضر شد پول همه آنها را بپردازد.
اسب سوار از روستایی سوال کرد: مادر جون چند تا تخم مرغ داشتی؟
خانم در جواب گفت: تعدادشونو نمیدو نم اما وقتی آنهارا دوتا دوتا بر میداشتم یکی باقی میموند وقتی سه تا سه تا بر میداشتم یکی باقی میموند, وقتی چهارتا چهارتا بر میداشتم یکی باقی میموند, وقتی پنحتا پنحتا بر میداشتم یکی باقی میموند, وقتی شش تا شش تا بر میداشتم یکی باقی میموند, اما وقتیکه هفت تا هفت تا بر میداشتم هیچی باقی نمیموند.
اسب سوار حساب کرد و پول تخم مرغای زن را داد.
سوال: کمترین تعداد تخم مرغی که زن روستایی میتوانست داشه باشد چندتا بود؟
معمای شماره سه :
- یک فردی اسیر است و باید نجات پیدا کند و برای او دو مسیر فرار وجود دارد. یکی نجات و دیگری نابودیست. سر هر کدام از این راهها یک نفر ایستاده یکی کاملا دروغ گو و دیگری کاملا راستگو این فرد با یک سوال چگونه می تواند راه صحیح را پیدا کند؟

(فقط یک سوال و فقط از یک نفر – راستگو و دروغگو مشخص نیست – راه برگشتی هم نیست)

پاسخ:
جواب -> از یکی از انها، فرق ندارد کدام، میپرسه:
اگر از ان نگهبان دیگری بپرسم که آیا او سر راه آزادی ایستاده اون چه میگوید؟
این نگهبان هر چی گفت بر عکسش راه نجات خواهد بود…
اگر گفت آره، برعکسش ، یعنی ان راه نجات نیست و همینی که این ایستاده درست است…
اگر گفت نه، بازم برعکسش ، یعنی آری ان راه نجات است و اینی که ما ازش پرسیدیم راه نابودی…
این معمّای زیبا از اصل ریاضیات جدید (قوانین گزاره ها) حل میشه. برای این مساله :
p) = p~) ~ ، که یعنی نقیض نقیض هر گزاره هم ارز است با خود گزاره…

 

معمای شماره چهار :
۱۰۰ جعبه قند داریم که در هر کدام ۱۰۰ حبه قند موجود است و وزن هر حبه قند a گرم است. اگر یکی از جعبه های قند شامل حبه هایی به وزن a-1 گرم باشد چگونه می توان با یکبار وزن کردن،جعبه شامل حبه های دارای وزن کمتر را یافت؟

پاسخ :
جواب ->: جعبه ها را به ترتیب چیده و از ۱ تا ۱۰۰ شماره گذاری می کنیم،سپس از هر جعبه به تعداد شماره جعبه حبه هایی بر می داریم(مثلا از جعبه شماره ۱ یک حبه،از جعبه ۲ دو حبه و …و از جعبه ۱۰۰ صد حبه)بعد از آن کل حبه های انتخاب شده را وزن می کنیم و وزن آنرا m گرم فرض می کنیم.اگر m‌را از ۵۰۵۰a کم کنیم شماره جعبه شامل حبه های سبکتر به دست می آید

 

پاسخ در ادمه مطالب....

 


وبلاگ-کد لوگو و بنر


Click Here


وبلاگ-کد لوگو و بنر


شعر سرا

شعر سرا

در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده ، دو کاج ، روییدند

سالیان دراز ، رهگذران آن دو را چون دو دوست ، می دیدند


روزی از روزهای پاییزی زیر رگبار و تازیانه ی باد

یکی از کاج ها به خود لرزید خم شد و روی دیگری افتاد 


گفت ای آشنا ببخش مرا خوب در حال من تامّل کن

ریشه هایم ز خاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن 


کاج همسایه گفت با تندی مردم آزار ، از تو بیزارم

دور شو ، دست از سرم بردار من کجا طاقت تو را دارم؟ 


بینوا را سپس تکانی داد یار بی رحم و بی محبت او

سیم ها پاره گشت و کاج افتاد بر زمین نقش بست قامت او 


مرکز ارتباط ، دید آن روز انتقال پیام ، ممکن نیست

گشت عازم ، گروه پی جویی تا ببیند که عیب کار از چیست


سیمبانان پس از مرمت سیم راه تکرار بر خطر بستند

یعنی آن کاج سنگ دل را نیز با تبر ، تکه تکه ، بشکستند


 

گاهی وقتا توی رابطه ها نیازی نیست طرفت بهت بگه:برو!

همین که روزها بگذره و یادی ازت نگیره

همین که نپرسه چه جوری روزا رو به شب میرسونی

همین که کار و زندگی رو بهونه میکنه

همین که دیگه لا به لای حرفاش دوستت دارم نباشه

و همین که حضور دیگران توی زندگیش پر رنگ تر از بودن تو باشه

هزار بار سنگین تر از کلمه ی برو واست معنا پیدا میکنه

پس برو ................

قبل از اینکه ویرون تر از اینی که هستی بشی!!!!!!!!!!!!!!!

 

در دلم حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد

و چه اندوه عجیبی ست که در خلوت دل

یاد یک دوست نباشد که تو را غرق تماشا سازد . . .

 

 

فهمیده ام ؛ تنهایی بهتر از التماس کردن به کسیست که تورا

نمی خواهد .... خواستی باش ! نخواستی نباش
... !!!

 

 

بنده ای بخداگفت:

 

تو که سرنوشت مرانوشته ای پس چرا آرزو کنم؟

 

خداگفت:شاید درتقدیرتو نوشته باشم هر چه آرزو کنی



 

تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت .

اندازه می گیری !

حساب و کتاب می کنی !

مقایسه می کنی !

و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آنجا که زیادتر دوستش داشته ای ،

... ...
که زیادتر گذشته ای ،

که زیادتر بخشیده ای ،

به قدر یک ذره ،

یک ثانیه حتی !

درست از همانجاست که توقع آغاز می شود

و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که به نام عشق می بریم...!



بعضی ها عددی نیستند

اشتباه ماست که آن ها را به توان می رسانیم!

 

بــه بـــــودن هـــا ، دیـــر عـــادتـــ کن... !

و بــه نبــودن هـا ، زود ...!

آدم هــا ، نـبودن را بهـتر بلـدنـــد !!

 


از تنهايي گريزي نيست 

بگذار آغوشم براي.هميشه يخ بزند

نميخواهم کسي شال

گردن اضافي اش را دور گردن آدم برفي احساسم.بياندازد

 

تنهـــایــی،

  با همـــه ی درد هــــایش،

  بهتــــر از با تــــو بودن است

  با همــــه ی بی محلـــی هـــایت


وبلاگ-کد لوگو و بنر


تيتر روزنامه ها

 

 

 

 

عناوین روزنامه های امروز 92/02/28


وبلاگ-کد لوگو و بنر


عكس كارتونهايه قديمي +18يادشون مياد

افسانه سه برادر
 
 
 
آفتاب و مهتاب و ناقلا
 
 
 
محله بهداشت
 
 
 
محله برو بیا
 
 
 
اردک قهرمان
 
 
 
علی کوچولو
 
 
 
پت پستچی
 
 
 
ماجراهای گالیور
 
 
 
 
بامزي، قوي‌ترين خرس جهان
 
 
 
سه كله پوك
 
 
 
فانوس دريايي
 
 
 
بازم مدرسه‌م دير شد
 
 
 
معاون كلانتر
 
 
 
خونه مادربزرگه
 
 
 
نخودي
 
 
 
نيك و نيكو
 
 
 
رامكال
 
 
 
رابرت، آدم بزرگي كه نمي‌خواد آدم بزرگ باشه
 
 
 
خرگوش مهربون 
 
 
 
بچه ميمون‌هاي شيطون
 
 
 
قصه‌هاي جنگل
 
 
 
بينوايان
 
 
 
مدرسه موشها
 
 
 
 
ايكيو سان
 
 
 
دهكده كوچولوها
 
 
 
پسر مبتكر
 
 
 
الفي
 
 
 
بچه‌هاي كوه آلپ
 
 
 
بچه‌هاي مدرسه والت
 
 
 
سنجاب كوچولو
 
 
 
بارباپاپا
 
 
 
بلفي و لي‌لي‌بيت
 
 
 
بل و سباستين
 
 
لولك و بولك ـ جهانگردهاي كوچك
 
 
 
دهكده حيوانات
 
 
 
هاچ، زنبور عسل
 
 
 
هادي و هدي
 
 
 
حنا، دختري در مزرعه
 
 
 
باغچه سبزيجات
 
 
 
موش كوهستان
 
 
 
 
جيمبو
 
 
 
خانواده دكتر ارنست
 
 
 
لوك خوش‌شانس
 
 
 
ملوان زبل
 
 
 
سفرهاي ماركوپولو
 
 
 
مسافر كوچولو
 
 
آقاي سكسكه
 
 
 
دختري به نام نل
 
 
 
باخانمان
 
 
 
پسر شجاع
 
 
 
پلنگ صورتي
 
 
 
پينوكيو
 
 
 پرفسور بالتازار
 
 
 
سايمون و نقاشي‌هاي گچي
 
 
 
سفرهاي سندباد
 
 
 
جزيره ناشناخته
 
 
 
 
تنسي تاكسيدو
 
 
تام ساير
 
 
 
گوريل انگوري
 
 
 
واتو واتو
 
 
 
زبل خان
 
 
 
چاق و لاغر
 
 
 
خاله ريزه و قاشق سحرآميز
 
 
 
يوگي و دوستان
 
 
 
مهاجران
 
 
 
 مورچه و مورچه‌خوار


وبلاگ-کد لوگو و بنر


اسمهايه ايراني


.

م

ماری

کبک ماده(نامی کردی)

د

مازیار

اهورا مزدایار- پسر قارون فرمانروای طبرستان

پ

ماکان

نام پسر یکی از سران دیالمه

پ

مامک

مادر کوچک و مهربان

د

مانا

نام خداوند بزرگ و نام یمی از دولتهای ماد(نامی کردی)

د

ماندانا

دختر آژدهاک و مادر کوروش هخامنش

د

مانوش

کوهی که منوچهر در بالای آن متولد شده است

پ

مانی

پیامبر ایرانی در زمان شاپور ساسانی

پ

مانیا

خسته شده(نامی کردی)

د- پ

ماهان

منسوب به ماه

پ

ماهاندخت

دختر ماهان

د

ماه برزین

یکی از بزرگان دولت ساسانیان

پ

ماه جهان

زیبای جهان

د

ماهچهر

زیبارو،قشنگ

د

ماهدخت

دختر ماه

د

ماهور

تابناک(نامی کردی)

د

ماهرخ

آنکه صورتی چون ماه زیبا دارد

د

ماهزاد

زاده ماه

د

مردآویز

جنگنده و دلاور

پ

مرداس

مرد آسمانی- نام پدر ضحاک که مرد نیکی بود و به دست پسرش کشته شد

پ

مرزبان

مرزدار

پ

مرمر

از سنگهای آهکی که صیقلی و جلا پذیر است، سنگ مرمر

د

مزدک

خردمند کوچک- مردی که در زمان ساسانیا ادعای پیغمبری کرد اما کشته شد

پ

مژده

نوید؛بشارت

د

مژگان

مژدها

د

مستان

شادان، شادمان

پ

مستانه

خوشحال،مانند مست

د

مشکاندخت

دختر خوشبو

د

مشکناز

مشک نازدار

د

مشکین دخت

دختر مشک آلود و معطر




پرسپوليس سوراخههههههههههه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

     به نام خدایی که ماهی قرمز          رامحتاج دریای آبی آفرید

و
     
به نام خدایی ک خون قرمز را            محتاج رگ های آبی آفرید

 

 

 

 

 

 

 




سکانس صامت

سربازخانه ردپایش را

در انبوه برفها

گاهی ماضی گاهی مضارع

میشمرد

خورده کلاغها سالها

روی برجکش دید میزدند

تنمردگی حیات را

وقتی

مردانی خوابالوده  برای

مفهومی دریغ  شاید وطن

شاید هورمونهایی ناطق

با طبل بزرگ زیرپای چپ

بر بدنش میکوفتند

و اب از ابشان تکان نمیخورد

پوتین ها

روانه ی تاریخ میشدند

مردان روانه ی جنگ

سربازخانه

درگیر دیوارنوشته هایی

که در سرش رژه میرفتند

اما کلاغها

هیچ گاه نفهمیدند

خانه ای

با هم اغوشی سیمهای خاردار

زنی بود که ارایش نظامی داشت...

 




چي بگم

خم ميكرد

 به پرنده هايي

كه با شيشه  عشق بازي كرده بودند

و حتي

به جهاني كه احساسهاي فلزي اش

قتل عام كرده بود خاطره ها را

راننده تاكسي

از ترمزها خسته بود

از خطوط

كه هرزه گرانه

چشمانش را به خاكي ميكشيدند

از صداي ادامس جويدن دختركي

كه نميدانست

كجاي دنيا بايد پياده شود

از مرداني با دكمه هاي فشرده زير گلو

و خداشان

كه خانه اش روزنه اي رو به شهر نداشت

راديو با دهن كجي

نرخ ارز را به رخ ميكشيد

من فاتحه ي شهر را ميخواندم

و مرد فاتحه ي زيستن را

انگار

 تقدير پيكان بود

كه نگاه هامان به اينه اش تبعيد شوند....!




موجودي بي ازار ولي خطرناك قليان




بيوگرافي مريم حيدرزاده

گفتی که بیا و از وفایت بگذر
از لهجه بی وفاییت رنجیدم
گفتم که بهانه ات برایم کافیست
معنای لطیف عشق را فهمیدم

حرف هایی از زبان خود مریم حیدرزاده :

من متولد ۲۹ آبان ۱۳۵۶ و ساکن تهران هستم .

از هشت سالگی شعر را شروع کردم .

تقریباً سه سال و نیم سن داشتم که عمل آب مروارید روی چشمم انجام شد .

سه نظر راجع به این عمل وجود داره .

یک سری از پزشک ها معتقد هستند که دستگاه های بیمارستان عفونی بوده

و عصب چشم راست من از بین رفته و چشم چپ هم ضعیف شده .

یک سری هم این اشتباه رو می گذارند به حساب ناشی بودن و سهل انگاری پزشک .

به هر حال من می گذارم به حساب یک کلید طلایی که در تقدیر انسان وقتی نهفته

باشه تمام اتفاقاتی که میافته به نظر من بهانه هست .

البته من خیلی از تصویرها رو یادمه یک عروسک دارم که مال دو سالگیم هست به

 اسم ” نینا ” که کاملاً اون رو یادمه و یک پلنگ صورتی … و عینک ذره بینی که خوشخبتانه

 دیگه نمی زنم !و رنگها روهم بخصوص یادم میاد مخصوصأ رنگ سرخ .

من همیشه دسته گلهای عروس ها رو خراب می کردم و گل سرخ ها رو همیشه می چیدم !

بیشترین گل ها رو هم از دسته گل عروسی خالم چیدم که همین جا ازشون معذرت خواهی

 می کنم !من نه تا کتاب منتشر شده دارم که دو تا از اونها نثر هست .

یکی رو سال ۱۳۸۰ منتشر کردم به اسم “نامه هایی که پاره کردم !

و یکی دیگه از اونها اردیبهشت سال جاری ( ۱۳۸۳ ) منتشر شد به نام ” نامه هایی که پاره کرد ی ”

من با تو هرگز

سلام ای بی وفا ،‌ ای بی ترحم                  سلام ای خنجر حرفای مردم
سلام ای آشنا با رنگ خونم                        سلام ای دشمن زیبای جونم
بازم نامه می دم با سطر قرمز                    آخه این بار شده من با تو هرگز
نمی خوام حالتو حتی بدونم                       تعجب می کنی آره همونم
همونی که زمونی قلبشو باخت                  همون که از تو یک بت ،‌ یک خدا ساخت
همونی که برات هر لحظه می مرد              که ذکر نامتو بی جون نمی برد
همونم که می گفتم نازنینم                       بمیرم اما اشکاتو نبینم
همون که دست تو ،‌ مهر لباش بود               اگه زانو نمی زد غم باهاش بود
حالا آروم نشستم روی زانوم                      ولی دیگه گذشت اون حرفا ،‌ خانوم
تعجب می کنی آره عجیبه                         می خوام دور شم ازت خیلی غریبه
خیال کردی همیشه زیر پاتم ؟                    با این نامردیات بازم باهاتم ؟
برات کافی نبود حتی جوونیم                      تموم شد آره گم شد مهربونیم
دیگه هر چی کشیدم بسه دختر                  نمی بینیم همو این خوبه ،‌ بهتره
دیگه بسه برام هر چی کشیدم                   فریبی بود که من از تو ندیدم ؟
دروغی هست نگفته مونده باشه ؟               کسی هست تو خیال تو نباشه ؟
عجب حتی دریغ از یک محبت                     دریغ از یک سر سوزن صداقت
دریغ از یک نگاه عاشقونه                          دریغ از یک سلام بی بهونه
نه نفرینت چرا ، این رسم ما نیست             اگر چه این چیزا درد شما نیست
گل بیتا چرا اخمات توهم شد؟                    چیه توهین به ذات محترم شد ؟
دیگه کوتاه کنم با یک خدافظ                       که عشق ما رسید به سد هرگز




عشقانه من

 

هنوز هم عاشقانه‌هایم را عاشقانه برای تو می‌نویسم.. هنوز هم در ازدحام این همه بی تو بودن از با تو بودن حرف می‌زنم.. هنوز هم باور دارم عشق ما جاودانه است.. این روزها دیگر پشت پنجره می‌نشینم و به استقبال باران می‌روم. می‌دانم پائیز، هنوز هم شورانگیز است.. می‌دانم یکی از همین روزها کسی که نبض زندگی من است، کسی که جز تو نیست بازمی‌گردد.. می‌دانم تمام می‌شود و ما رها می‌شویم؛ پس بگذار بخوانم: اولین عشق من و آخرین عشق من تویی نرو، منو تنها نذار که سرنوشت من تویی..
ای کاش...

ای کاش اشکهای تنهایی شب ، لب می گشودند و از دل عاشق حرف می زدند ، دلی که هر شب چشمانش بارانی است. 

ای کاش...

ای کاش در خواب می دیدمش تا با اشک بهش بگم که عاشقونه میپرستمت.

ای کاش...

ای کاش ابر  بودم  تا  وقتی  که   به یاد تو می باریدم ، همه می دیدند و شاهد می شدند و شهادت می دادند که چگونه برای رسیدن به تو لحظه شماری می کنم





عاشقانه

حتي باخيالت حتي باخيالت لبخندهست،شادي هست،بوسه هست وآغوشي أست که من درآرامش آن هرشب به خواب ميروم باخيالت عشق هست براي حس خوشبختي حتي خيالت کافيست



 
 
 

 

[ سه شنبه هفدهم اردیبهشت 1392 ] [ 17:58 ] [ Carl ]




خیال نکن بی تو راحتم سکوتمو باورش نکن
نه نگام نکن,صدام نکن,شاید نشه دیگه پای تو بمونم
نه بروم نیار,دووم نیـــار,خودمم درد این جدایــی رو میدونم
[

 

گریه هر شب من شده عادت تنهایی

عشق تو,تو دل من شده باعث رسوایی

وای از تنهایـــــــــــی

قلب دیوونه من هنوزم دوست داره

همدم گریه من شب و این درو دیواره

 

 

میترسم اینهمه حسی که دارم

یروز باعث بشه تنهام بذاری

میترسم خسته شی از عاشقی هام

نمیدونم تا کی طاقت میاری

 

 

 
 
 

 

تو مثل مسیری به اردیبهشتی

بهت قول میدم ازت برنگردم

بهت دل سپردم درست از همون جا

که دستای کوچیکتو لمس کردم

 

 
 


آبنباتی ترین روز سال را با شیرین ترین ماچ عمرم

به خوشمزه ترین شکلات عمرم تبریک میگم

شکلات من ولنتاین مبارک

 

 

 


باورم نیست که تو رفتی,گل دل نازک بارون
باورم نیست تو نباشی,همدم من گل گلدون
چجوری طاقت بیارم,شبای دلواپسی رووو؟؟!
تو ندیدی سوختنم رو,تب تند بی کسی رو

 

 
 
هرچی از خوبی تو بگم بازم کمه
هرچی عشقه توی چشمای توئه
تورو حتی بیشتر از خودم دوسِت دارم
 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com
هر عشقی یه روزی میمیره
تاریکی دنیا رو میگیره
عشق تو تا ابدتوی قلبم میمونه
اسم تو روی لبهام میمونه
هرچی از خوبی تو بگم بازم کمه
شونه هات یه تکیه گاه محکمه

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com



 

 
 

 

مست بگو,راست بگو

تا شب یلداست بگو

تا نفسی هست بگــو

هرچی دلت خواست بگــو

 

 

 
 


این حقم نیست,این همه تنهایی

وقتی تو اینجایی,وقتی میبینی بریدم

این حقم نیست,حق من که یه عمر با تو بودم اما

با تو روز خوش ندیدم...

 




تصاوير تكان دهنده

به گزارش فارس، تصاویری که مشاهده می‌کنید، تصاویری تاریخی هستند که هریک از آنها به حادثه‌ای تاریخی اشاره دارند.

تصاویری که ناگفته‌های بی‌شماری را در خود نهفته دارد و شاید هزاران کلمه قاصر از آن باشد که بتواند با زبان آن را به مخاطب القاء کرد.

بسیاری از این تصاویر تاثیری تاریخی از خود برجای گذاشته و تغییر و تحولاتی بزرگ از سقوط امپراتوری‌ها تا سرنگونی رژیم‌ها و روی کار آمدن نظام‌های جدید را موجب شده‌اند و زبان تصویر بی‌تردید رساترین و گویاترین تصویر در این زمینه است.

این تصاویر، عکس‌های برگزیده سال‌های 1956 تا 2011 میلادی هستند که هریک حادثه یا واقعه‌ای بزرگ را در این سال زنده نگه داشته‌اند.

سال 1956: زندانی آلمانی جنگ جهانی دوم

سال 1957: اولین دانش‌آموز سیاه پوستی که در آمریکا وارد دبیرستان می‌شود و مورد تمسخر همکلاسی سفید پوست خود قرار می‌گیرد

سال 1958: مسابقات قهرمانی فوتبال بین پراگ و براتیسلاوا

سال 1963: خودسوزی یک راهب بودایی در اعتراض به تبعیض اعمال شده علیه بودایی‌ها

سال 1964: بازماندگان جنگ ترکیه - یونان که بستگان خود را در آن از دست داده‌اند

سال 1965: تلاش یک زن ویتنامی برای نجات خود و فرزندانش از بمباران جنگنده‌های آمریکایی

سال 1966: کشیدن پیکر یک ویتنامی روی زمین توسط یک تانک آمریکایی

سال 1967: فرمانده یک تانک آمریکایی یگان هفتم ارتش آمریکا موسوم به «مثلث آهنین»

سال 1968: اعدام یک ویتنامی مظنون به عضویت در ویت کنگ‌ها

سال 1973: رئیس جمهور شیلی لحظاتی پیش از ترور هنگام انقلاب این کشور

سال 1974: گرسنگی و قحطی در آفریقا

سال 1975: فرار دو کودک از آتش‌سوزی مهیب در ایالت بوستون آمریکا

سال 1976: بیرون راندن فلسطینیان از سرزمین‌هایشان توسط صهیونیست‌های اشغالگر

سال 1977: حمله پلیس نژاد پرست آفریقای جنوبی به سیاهپوستان معترض

سال 1979: انتظار یک زن کامبوجی برای فرا رسیدن نوبت گرفتن غذایش در اردوگاه آوارگان

سال 1980: گرسنگی در اوگاندا

سال 1982: قتل عام صبرا و شتیلا؛ لکه ننگی بر پیشانی رژیم صهیونیستی

سال 1983: زلزله 7.1 ریشتری ترکیه که 1336 کشته از خود برجای گذاشت، اکثر این کشته‌ها در خواب بودند

سال 1984: یکی از قربانیان فاجعه سرایت گاز از کارخانه مواد شیمیایی آمریکایی «کارباید» در هند

سال 1985: محاصره شدن «آمیره سانچز» در مواد برجای مانده از آتشفشان و رانش زمین که پس از 60 ساعت مقاومت جان خود را از دست داد

سال 1986: نشانه‌های بیماری قرن «ایدز»

سال 1988: زلزله ارمنستان

سال 1989: به مبارزه طلبیدن صفی از تانک‌ها توسط یک اصلاح طلب چینی

سال 1990: کشتار کوزو توسط دولت یوگسلاوی سابق

سال 1992: مادری که با دست خود کودکش را به خاطر جنگ داخلی و قحطی و گرسنگی در سومالی به خاک می‌سپارد

سال 1993: کودکان انقلاب در فلسطین اشغالی

سال 1994: شکنجه یک جوان کنگویی از قبیله توتس توسط شبه نظامیان هوتو

سال 1995: فرار یک کودک چچنی از صحنه درگیری نیروهای روسی و چچنی

سال 1996: رهاورد جنگ خانگی در آنگولا برای کودکان این کشور

سال 1997: کشتار بن طلحه در الجزایر

سال 1998: بازماندگان قتل عام کوزوو

سال 1999: پناهجویان آلبانیایی جنگ کوزوو

سال 2000: یک زن پناهجوی مکزیکی به همراه فرزندانش برای گرفتن پناهندگی از آمریکا

سال 2001: مرگ کودکان در اردوگاه پناهجویان افغانی در پاکستان

سال 2002: زلزله ویرانگر ارمنستان

سال 2003: یکی از اسرای جنگ دموکراسی آمریکا در عراق در کنار فرزندش

سال 2004: زلزله جزیره سوماترا که آثار آن 9 کشور جنوب شرقی آسیا را دربرگرفت

سال 2005: خشکسالی، قحطی و بیماری طاعون در بسیاری از کشورهای آفریقایی

سال 2006: تجاوز رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان

سال 2010: خشونت علیه زنان افغان، بریدن گوش‌ها و بینی

سال 2011: زن یمنی که یکی از بستگان زخمی خود را در جریان انقلاب مردم یمن علیه عبدالله صالح به آغوش گرفته است




جنايتهايه ريگي

 

تصاویر دلخراش از جنایات ریگی

 




نهنگها




كوسه ها

شکار انسان توسط کوسه Shark hunting scene




سلطان مارها .شاه كبري

خطرناك ترين مار جهان




مارهيه ادم خوار

مارهای آدم خوار (10 عکس)

مارهای آدم خوار (10 عکس)

http://imgdl1.topnop.ir/uploads/201011/tpn1430/large/X52rDZjY9d.jpg

 

مارهای آدم خوار (10 عکس)

 

مارهای آدم خوار (10 عکس)

مارهای آدم خوار (10 عکس)

مارهای آدم خوار (10 عکس)

 

 

 

 




تصویر زیبا از شکار کردن یک گوره خر توسط شیر

739b8424901 عکس های بسیار زیبا از شیرها

 

 




بدون شرح

کشنده ترین حیوانات جهان/عکس




كروكديل

 

کروکودیل شناگری بسیار خطرناک است که دندانهایی بسیار تیز و دمی بسیار قوی دارد. بعضی از کروکودیلها دم ندارند و به آنها Rottweiler گفته می شود. کروکودیل همیشه زیر آب می ماند و از هیچ چیز نمی ترسد. مارمولک عضو کوچکی از خانواده کروکودیلهاست. کروکودیل شکارچی بزرگی است که از تکنیکهای مختلف و منحصر به فردی برای شکار استفاده می کند. در ادامه تصاویری از صحنه های شکار این شکارچی قدرتمند را مشاهده می کنید.

 

در این تصویر شگفت انگیز می بینید که کروکودیلی به یک فیل بزرگ حمله کرده و خرطوم فیل را گرفته است. این جنگ عجیب میان کروکودیل و فیل در پارک ملی Lungwa در زامبیا اتفاق افتاده است.

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 

این تصویر کروکودیلی را در حال خوردن یک لاک پشت آبی نشان می دهد.

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 

این کروکودیل به یک مار بزرگ و خطرناک حمله کرده است.

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 

کروکودیلی که در رودخانه Wildman به کوسه ای کوچک و ضعیف حمله کرده است.

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 

کروکودیلی که در جنوب Darwin به یک لاک پشت گردن دراز حمله کرده است.

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 

گوزن وحشی حیوان شجاعی است ولی کروکودیل هیچگاه هیچ شکاری را از دست نمی دهد. در این تصویر کروکودیل در رودخانه کنیا به گوزن وحشی حمله کرده است.

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 

در اینجا نبرد میان کروکودیل و کوسه ای بزرگ را می بینید که در نهایت به شکست کوسه منتهی می شود.

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 

ماهی غذای مورد علاقه کروکودیلهاست.

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 

کروکودیلی در حال خوردن یکی از همنوعان خود

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 

تصویری از حمله کروکودیل به یک مرد

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 

کروکودیل گرسنه در حال کشتن گراز

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 

تصاویر جالبی از شکار حیوانات توسط کروکودیل

 




حيات وحش

 




موتور هايه لوكس

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 




رد صلاحيتها

برخی سایت‌های خبری به صورت پراکنده اخباری در مورد بررسی صلاحیت کاندیداها از سوی شورای نگهبان منتشر کردند که البته سخنگوی این شورا تاکید کرده است که هیچ‌یک از این اخبار، رسمی و مورد تایید نیست.

به گزارش ایسنا، از جمله این سایت‌ها "اخبار محرمانه" بود که نوشت: اطلاعات منابعی در ستادهای بعضی از کاندیداها حکایت از این دارد که صلاحیت مشایی، زاکانی، لنکرانی و متکی توسط شورای نگهبان احراز نشده‌ اما صلاحیت هاشمی رفسنجانی، عارف، سعید جلیلی، محسن رضایی، ولایتی، قالیباف و حداد عادل تایید شده است.

سایتی به نام پایگاه جامع انتخابات ایران نیز نوشت: از ما نشنیده بگیرید اما گفته می‌شود از میان تمام کاندیداهای انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری تنها هفت نامزد احراز صلاحیت شده‌اند که این هفت نفر عبارتند از محسن رضایی، غلامعلی حداد عادل، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، سعید جلیلی، محمدرضا عارف، علی اکبر ولایتی و محمدباقر قالیباف.

این سایت همچنین نوشته که "در خصوص احراز صلاحیت قالیباف و جلیلی تشکیک صورت گرفته بوده اما در نهایت مورد توافق اعضای شورای نگهبان قرار گرفته است".

عباسعلی کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان روز گذشته درباره خبرهای غیررسمی منتشرشده درباره احراز صلاحیت‌ها خاطرنشان کرد: این خبرها غیر رسمی است و هیچ‌یک را تایید نمی‌کنیم. هر خبر مربوط به شورای نگهبان و نتایج بررسی صلاحیت‌ها را از طریق رسانه‌های عمومی کشور اعلام می‌کنیم و وزارت کشور نیز از طریق رسانه‌ها اعلام خواهد کرد.

 




 

 

 




بدون شرح

 

 

 

 

 




خاطرات رضا کیانیان از دکتر علی شریعتی /

 

خاطرات رضا کیانیان از دکتر علی شریعتی / به نظر من سهراب سپهری انقلابی آن زمان بود

سایر مطالب - ویژه نامه خبرآنلاین در سالگرد مرحوم دکتر علی شریعتی / خاطرات رضا کیانیان به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دکتر شریعتی

"سابقه آشنایی من با مرحوم شریعتی به دوران دبیرستان در مشهد بازمی گردد. آن زمان که عضو گروه تئاتر پارت بودم. مسوول این گروه برادر بزرگ تر من داوود کیانیان (پژوهشگر و نمایشنامه نویس کودکان) بود و برای هر نمایش از دکتر شریعتی دعوت می کردند و ایشان نیز حضور می یافتند و نمایش های گروه را مورد بررسی قرار می دادند.

حضور قابل توجه دکتر شریعتی در جلسات نقد و بررسی نمایش ها برای اکثر دست اندرکاران گروه موجب دلگرمی بود، چرا که بنا به سنت گروه، بعد از سی شب اجرا، افراد مختلفی که نمایش را دیده بودند در جلسه نقد و بررسی شرکت و نظرات خود را در آن برنامه مطرح می کردند تا در برنامه ها و اجراهای بعدی آن نظرات لحاظ شوند. من برای اولین بار با دکتر شریعتی در این جلسات آشنا شدم و دوستش داشتم. بسیار دوست داشتنی بود. بعد از آنکه به تهران آمدم، این ارتباط ادامه یافت و در اکثر کلاس ها و جلسات حسینیه ارشاد هم شرکت می کردم. در این مقطع من با تغییر رشته به دانشگاه هنرهای زیبا آمده بودم و در کلاس ها و کارگاه های نقاشی حسینیه ارشاد به عنوان مربی شرکت می کردم. خاطرم هست یک بار دکتر شریعتی به این کارگاه ها که در زیرزمین حسینیه بود، آمد و نقاشی بچه ها را نیز تماشا کرد که به من گفت به بچه ها بگو از رنگ سرخ در نقاشی ها استفاده کنند. ما نیز متاثر از شرایط انقلابی آن زمان دست به سرخ کردن مان خوب بود.

یکی دیگر از فعالیت های من در حسینیه ارشاد مربوط به تئاترهای آنجا بود. در تئاتر سربداران به کارگردانی آقای محمدعلی نجفی نیز حضور داشتم و پوستر این نمایش را من طراحی کردم. در این نوع برنامه ها با آقایان سیدمحمد بهشتی و میرحسین موسوی نیز ارتباط داشتم. از آخرین ملاقات های من با دکتر شریعتی، در زندان کمیته مشترک بود که به جهت یک سلام و احوالپرسی کوتاه هم کتک مفصلی خوردیم.

اما امروز مدت ها از آن دوران می گذرد و می توان با احاطه بیشتری به آثار و آرای شریعتی نگریست. در مجموع او بیشتر از آنکه یک جامعه شناس و تحلیلگر مسائل دینی باشد، یک شاعر بود و جادویی در کلامش وجود داشت که مخاطبان را سحر می کرد. این وجه شاعرانه شریعتی در آثار مکتوب او نیز مشهود است و بنا به مقتضیات این نوع تفکرات و شرایط آن زمان می توان به غلبه تفکر تخریبی اشاره کرد که در همه انقلابیون آن زمان مشترک بود.

تقریباً تمام آنان بدون آنکه حرف جدیدی ارائه دهند همه چیز را نابود می کردند، بدون آنکه بگویند چه می خواهند جایگزین آن کنند. این نقص بزرگ اندیشه های انقلابی است که بدون برنامه فقط نکات آرمانی و ایده آل ها را مطرح می کرد. معمولاً انقلابیون تنها برای خراب کردن برنامه دارند و برای ساختن فقط آرمان دارند ولی به هر حال از اندیشه های او در دوران جوانی و ایام دانشجویی ام بهره بردم، بدون آنکه رابطه مرید و مرادی با ایشان داشته باشم. خوشبختانه ایشان نیز این نوع روابط را نمی پسندیدند و با شاگردان خود بی هیچ تکلفی به بحث و گفت وگو می نشستند.

فکر می کنم با تفکرات شاعرانه و زیباپسندانه یی که ایشان داشتند اگر تا امروز زنده بودند منتقد اندیشه های آن زمان شان می شدند. انقلابی بودن در آن زمان یک رسم بود، یعنی سنت روشنفکری آن زمان بود. انقلابی در آن زمان به نظر من سهراب سپهری بود که تسلیم سنت ها و جو روشنفکری نشد و حرف خودش را زد و کار خودش را کرد و خلاف جریان رود شنا کرد."




خاطره ای از زندان دکتر شهید دكتر علی شریعتی و مرحوم استاد محمد تقی شریعتی

 

محمد تقی شریعتی

خاطره ای از زندان دکتر شهید دكتر علی شریعتی و مرحوم استاد محمد تقی شریعتی

استاد شریعتی(پدر دکتر علی شریعتی)، در زندان، سخت تحت شكنجه روحی قرار داشت، ایشان را مدتی بعنوان تنبیه از بند قبلی كه وضع بهتری داشت به بندی آورده بودند كه با زندانیان غیر سیاسی، معتاد، قاتل، هرزه، و دزد هم اتاق كرده بودند. وی در اثر ضعف جسمانی و روحی تا آن حد بیمار می شود كه ماموران، در حالی كه ایشان را بر روی شانه هایشان قرار داده بودند، به بیمارستان می برند. از این رو هنگام انتقال ایشان به بیمارستان شایع شده بود كه استاد فوت كرده اند و خبر مرگشان در سطح زندان هم پخش شده و به گوش علی رسیده بود. . .

بهرحال مدت زندان استاد، یك سال بطول انجامید و پس از یك سال، ایشان را از زندان آزاد كردند. روزی كه قرار بود حكم آزادی را به وی ابلاغ كنند ایشان را به كمیته مركزی واقع در خیابان ارگ (شهربانی سابق) می برند و به ما كه در تهران بودیم، اطلاع می دهند كه بیایید و استاد را ببرید. من به همراه برادم، آقای دكتر شریعت، به كمیته رفتیم تا استاد را به منزل بیاوریم. در آن روز درحالی كه، استاد منتظر بودند تا حكم آزادی خود را بگیرند، می بینند كه بازجویی وارد اتاق می شود و بعد از سلام، علی را با پدرش رو به رو می كند، این ملاقات كاملا غیر منتظره بوده و دكتر كه پس از یك سال و اندی، پدرش را می دیده سخت متاثر و اندوهگین می شود. . .

علی برای خواهرش بتول این صحنه را این گونه تعریف كرده است:

لحظه ای كه آقا را آوردند، حال خود را نفهمیدم. روی دستان پدر افتادم، اما پدر مرا نشناختند و گفتند جوان بلند شوید، گفتم، آقا جان، منم علی، … بعد در حضور مامور زندان كمی صحبت كردیم، اما به شدت ضعیف شده بودند، وقت ملاقات كوتاه بود و وقتی آقا را می بردند از پشت به اندام نحیف و استخوانی كه یادگار سالهای رنج و محنت و تبلیغ برای دین بود، خیره شده بودم و با اندوه و حسرت نگاه می كردم، پدرم از فرط ضعف و ناتوانی به سختی راه می رفت و اندامش آشكارا می لرزید و بقچه لباسهایش را زیر بغل گرفته بود و آن را به زحمت حفظ می كرد. من با تاسف به خودم می گفتم این دستمزد سالها مبارزه برای رستگاری این ملت بود. بازپرس ساواك با لبخندی آمیخته به طنز پرسید كه: شریعتی به چه نگاه میكنی؟ گفتم: به 14 قرن مظلومیت تشیع.

برگرفته از : طرحی از یك زندگی، سوسن شریعت

تنظیم برای تبیان: شکوری

 




ليست صفحات
تعداد صفحات : 17