طراحی چت روم

تبلیغات

گران‌قیمت‌ترین خودروهای وارداتی ایران

گران‌قیمت‌ترین خودروهای وارداتی ایران

یکی از محصولات شرکت خودروسازی مرسدس بنز آلمان گران‌قیمت‌ترین خودروی وارداتی به کشور در سال 1391 بود.

در آذر ماه سال گذشته یک دستگاه خودروی سواری مرسدس بنز s500l رنگ مشکی مدل 2012 به ارزش 320 هزار و 604 دلار از مبدا امارات و از طریق گمرک شهید رجایی وارد کشور شد تا به این ترتیب این خودرو عنوان گران‌قیمت‌ترین خودروی وارداتی به کشور را در سال 1391 به خود اختصاص دهد.

خودروی پورشه پانامرا توربو رنگ سفید ساخت 2012 مدل 2013 وارداتی از امارات با 211 هزار و 934 دلار و خودروی پورشه 8 سیلندر سفید 2012 پانامرا توربو وارداتی از آلمان با 210 هزار و 603 دلار رده‌های دوم و سوم گرانترین خودروهای وارداتی به ایران را در سال گذشته بدست آوردند.

همچنین محصولات دیگری از شرکت‌های پورشه و بنز با اختلاف زیادی نسبت به دیگر برندها رده‌های بعدی خودروهای گران وارداتی را بدست آوردند.

بعد از این دو برند آلمانی، خودروی ایتالیایی مازراتی 4700 سی‌سی مدل 2013 m145s با ارزش 157 هزار و 892 دلار از دیگر خودروهای گران و فوق لوکس وارداتی به ایران طی سال گذشته بود.

دیگر مدل مازراتی یعنی کواتروپورته اسپرت جی‌تی‌اس ساخت سال 2012 با ارزش 157 هزار و 548 دلار از دیگر خودروهای ایتالیایی گران قیمت وارداتی بود.

به جز بنز، پورشه و مازراتی یک خودروی آلمانی دیگر یعنی بی‌ام‌و 760li مدل 2012 با 157 هزار و 192 دلار از دیگر برندهای لوکس وارداتی بود.


وبلاگ-کد لوگو و بنر


چرا قیمت جدید خودروها رسمی اعلام نشد؟

 

چرا قیمت جدید خودروها رسمی اعلام نشد؟

با وجود گذشت یک هفته از اعلام نرخ جدید خودروهای داخلی هنوز این قیمت‌ها در سامانه رسمی اطلاع‌رسانی قیمت‌ها (124) درج نشده است.

اوایل هفته گذشته شورای رقابت سرانجام پس از گذشت حدود سه ماه قیمت جدید برخی از خودروهای داخلی را تایید و ابلاغ کرد.

این قیمت‌ها البته نتوانست رضایت مصرف‌کنندگان را جلب کند به‌گونه‌ای که میزان کاهش قیمت‌ها بین 320 هزار تا دو میلیون و 500 هزار تومان بود. با این حال قیمت‌های جدید مورد تایید شورای رقابت قرار گرفته و خودروسازان نیز از اواسط هفته گذشته فروش محصولاتشان را با نرخ‌های جدید آغاز کردند.

در این شرایط علی‌رغم گذشت یک هفته از تعیین قیمت‌ها، هنوز نرخ‌های جدید بر روی سامانه اطلاع‌رسانی 124 منتشر نشده است. این در حالی است که طبق قانون سازمان حمایت مصرف‌کنندگان و تولیدکنندگان وظیفه قیمت‌گذاری کالا و خدمات را برعهده داشته و قیمت جدید خودروها نیز باید بر روی سامانه اطلاع‌رسانی این سازمان درج شود.

این وضعیت در حالی است که تا حدود 10 روز پیش‌ آخرین قیمت رسمی و تایید شده خودروهای داخلی که مربوط به اسفند ماه سال گذشته بود، برروی سامانه اطلاع‌رسانی 124 منتشر شده و قابل مشاهده بود اما پس از آن با نزدیک شدن به زمان اعلام قیمت‌های جدید، نرخ‌های قبلی از روی این سامانه برداشته شد.

اگرچه با توجه به انحصاری دانسته شدن خودرو، شورای رقابت وظیفه تدوین دستورالعمل قیمت‌گذاری این محصول را برعهده دارد اما طبق قانون وظیفه قیمت‌گذاری این محصول براساس دستورالعمل تدوین شده توسط شورای رقابت بر عهده سازمان حمایت مصرف‌کنندگان و تولیدکنندگان است.


وبلاگ-کد لوگو و بنر


افزایش تنوع سواری‌های تولیدی در کشور

افزایش تنوع سواری‌های تولیدی در کشور

با عرضه چند خودروی جدید تنوع مدل خودروهای سواری در حال تولید در کشور افزایش می‌یابد.

سال گذشته تعدادی از سواری‌های داخلی به دلایل مختلف از خطوط تولید خودروسازان خارج شدند. ماکسیما، قشقایی، هیوندایی آوانته و ورنا و برخی مدل‌های سواری مزدا از جمله این خودروها بودند.

به این ترتیب با توقف تولید این محصولات تنوع خودروهای سواری تولیدی در کشور کاهش یافت با این حال خودروسازان بزرگ قصد دارند در سال جاری چند خودروی جدید را تولید و وارد بازار کنند که این موضوع تاثیر مثبتی بر تنوع مدل سواری‌های داخلی خواهد داشت.

در این زمینه گروه خودروسازی سایپا تیبای هاچ‌بک و احتمالا یک محصول از شرکت رنو را تولید و وارد بازار خواهد کرد. ایران خودرو نیز در زمینه تولید و عرضه رانای هاچ‌بک و لوکس و خودروی دنا فعالیت می‌کند.

البته علاوه بر سواری‌های یاد شده، خودروسازان در زمینه تولید چند وانت جدید از جمله وانت تندر 90 و وانت پراید نیز فعالیت می‌کنند.


وبلاگ-کد لوگو و بنر


جدیدترین وضعیت بازار خودرو تشریح شد

جدیدترین وضعیت بازار خودرو تشریح شد

رییس اتحادیه نمایشگاه‌داران و فروشندگان خودرو کشور جدیدترین وضعیت بازار خودرو از نظر سطح قیمتی و میزان تقاضا را تشریح کرد.

حسن زمانی افشار اظهار کرد: رکود بازار خودرو به ویژه در حوزه خودروهای وارداتی همچنان ادامه دارد.

وی با بیان این‌که هفته گذشته با اعلام قیمت رسمی خودروهای داخلی نرخ این محصولات در بازار آزاد بین پنج تا 10 درصد دیگر کاهش یافت، خاطرنشان کرد: بیشترین میزان کاهش در خودروی پژو 206 رخ داده است.

زمانی افشار ادامه داد: در این شرایط خرید و فروش چندانی در بازار صورت نمی‌گیرد. البته طبق یک عرف عمومی مصرف‌کنندگان ایرانی معمولا از خرید کالاهایی که قیمت آن‌ها در حال کاهش است خودداری می‌کنند.

وی ادامه داد: طبق همین عرف در صورت صعودی شدن قیمت خودروهای داخلی در بازار خرید این محصولات از سوی مردم به ویژه با هدف فروش مجدد و کسب سود آغاز خواهد شد.

رییس اتحادیه نمایشگاه‌داران و فروشندگان خودرو کشور افزود: البته پیش‌بینی ما این است که جهت کلی قیمت‌ها در بازار خودروهای داخلی همچنان نزولی خواهد بود مگر آن‌که اتفاق دیگری در این حوزه رخ دهد.

وی تاکید کرد: ‌مشخص شدن قیمت دیگر خودروهای داخلی از جمله تندر 90 تاثیر مثبتی بر رونق خرید و فروش این محصولات خواهد داشت.


وبلاگ-کد لوگو و بنر


خودروهای مدل 91 و 92 هم‌زمان عرضه می‌شوند

 

خودروهای مدل 91 و 92 هم‌زمان عرضه می‌شوند

در پدیده‌ای جالب توجه در صنعت خودروی ایران، خودروهای مدل 91 و 92 همزمان عرضه می‌شوند.

این وضعیت در حالی است که عرضه انبوه خودروهای مدل سال گذشته (91) در کنار عرضه محدود خودروهای مدل سال جدید (92) در هیچ یک از سال‌های گذشته سابقه نداشته است.

به گفته فعالان بازار خودرو دلیل شکل‌گیری چنین پدیده‌ای قهر سه ماهه مصرف‌کنندگان با خودروسازان است به‌گونه‌ای که خودروهایی که در اسفندماه سال گذشته فروش نرفتند هم‌اکنون با پلاک سال قبل و در حجم بالا عرضه می‌شوند.

 

 

 

در مقابل اما تعداد خودروهایی که با پلاک سال جدید شماره‌گذاری و وارد بازار شده‌اند محدود است به‌گونه‌ای که عمده موجودی بازار خودرو هم‌اکنون مربوط به خودروهای مدل 91 است. این خودروها به طور میانگین به قیمتی حدود یک میلیون تومان ارزان‌تر از خودروهای مدل 92 عرضه می‌شوند.

به عنوان مثال در حالی که خودروی سایپا 131sx مدل 91 به قیمت حدود 14 میلیون و 500 هزار تومان عرضه می‌شود اما قیمت مدل 92 این خودرو حدود 15 میلیون و 300 هزار تومان است. همچنین اگرچه قیمت مدل 91 تندر 90 e2 حدود 30 میلیون و 500 هزار تومان است اما مدل 92 این خودرو به قیمت حدود 32 میلیون و 500 هزار تومان عرضه می‌شود.

این وضعیت در حالی است که هم‌اکنون بازار خودروهای داخلی در رکودی گسترده به سر برده و خرید و فروش چندانی انجام نمی‌شود. پیش از این رییس اتحادیه نمایشگاه‌داران و فروشندگان خودرو کشور اظهار کرده بود تا زمانی که قیمت خودروهای داخلی در بازار آزاد رو به کاهش باشد بازار از رکود فعلی خارج نخواهد شد.


 


وبلاگ-کد لوگو و بنر


بنز جديد

مرسدس S کلاس مدل 2014 رونمایی شد + تصاویر

«مجله ماشین» -  سرانجام شب گذشته مرسدس s کلاس مدل 2014 در هامبورگ آلمان رونمایی شد. مسئولیت انقال این خودرو به هامبورگ بر عهده شرکت باربری دی اچ ال بود. با توجه به لوکس بودن این خودرو، مراسم رونمایی در سالن تحویل هواپیما ایرباس a380 برگزار شد.

 

 

با مشاهده تصاویر s کلاس جدید، زیبایی و قدرت را به وضوح می‏توان احساس کرد. چراغ‏های led جلو و عقب، پنجره جلو رادیاتور بزرگ، خطوط چوبی روی رودری‏ها، سقف شیشه‏ای بزرگ، دهنه‏های اگزوز و پیستون‏های ترمز، از ویژگی‏های ظاهری زیبای آن هستند، ضمناً تغییراتی که نسبت به نسل قبل کد w221 در گلگیرها اعمال شده، نسل نو این کلاس را بیش از پیش لوکس جلو می‏دهد.

 

 

مدل s 550 4matic در ماه سپتامبر و مدل s 63 amg 4matic در ماه اکتبر عرضه خواهد شد. آنچه در تصویر مشاهده می‏کنید نسخه استاندارد بوده و البته قرار است مدل کشیده آن (مدل‏هایی با فاصله بیشتر بین دو محور که معمولاً با نام l از مدل پایه متمایز می‏شوند) در قالب مدل‏های دودر و کروکی نیز تولید شود. مدل کشیده‏تر برای جایگزینی با میباخ 57 تولید و احتمالاً با نام «پولمان» به جهانیان معرفی خواهد شد.

 

 

برای نخستین‏بار در تاریخ ساخت کلاس s، تحقیقات اولیه بر پایه نوع کشیده صورت گرفته است، زیرا مدل‏های این کلاس از مرسدس‏بنز در کشورهای بسیاری از قبیل ایالات‏متحده، چین یا ژاپن از وجهه عالی، پایدار و محکمی برخوردار هستتند و بر خلاف اروپا و آمریکای شمالی، مالکین آن‏ها اغلب خودشان رانندگی نمی‏کنند. با توجه به در نظر گرفتن انبوه سیستم‏های ایمنی و رفاهی که در این کلاس و برای سرنشینان عقب تعبیه شده، می‏توان آن‏ها را در فضایی مانند قسمت first class هواپیما تصور کرد!

 

 

دسترسی راننده به امکانات و ادوات تعبیه شده، در خور توجه بوده و به هیچ‏وجه کمبودی حس نمی‏شود. این امر به روشنی نمایانگر اهمیت رفاه راننده در هنگام سفر است تا همواره از بهترین شرایط فیزیکی و روانی برخوردار باشد و درصد امنیت به واسطه افزایش دقت، تمرکز و آرامش او بالا برود. بد نیست بدانید تحقیقات نشان داده قلب انسان در کلاس s چند بار در دقیقه آرامتر از حد معمول می‏تپد و به تعبیر «جرمی کلارکسون» مجری برنامه «تخت گاز» اگر یک کلاس s داشته باشید بیشتر عمر می‏کنید! بگذریم.

 


طراحی داخلی جدید این کلاس تجسم یک ماشین کلاسیک، بی‏سر و صدا و در عین حال فوق مدرن را در ذهن به وجود می‏آورد. فضای روشن داخل از ظرافتی خاص در سبک و طراحی نشأت گرفته است، در کنسول وسط و داشبورد از چوب بهره گرفته شده و طراحی صندلی‏ها، رودری‏ها و تمامی اداوات کنترلی قسمت عقب، همانند قسمت جلو از بالاترین استاندارد و کیفیت برخوردار هستند. علاوه بر این برای نفرات عقب امکانات جداگانه و کنسول وسط حرفه‏ای تعبیه شده که روی خود ترکیبی از امکانات رفاهی از قبیل تلفن، جعبه اشیاء، میز تاشو و . . . را قرار داده‏اند.

 

 

صفحه کیلومتر شمار و همچنین مانیتور سیستم انحصاری command نسبت به نسل قبل تغییراتی را تجربه کرده و از معمولی بودن این قسمت کاسته شده است. در نسل جدید، این سیستم به دو نمایشگر به اندازه‏های 3/12 اینچ (7/30 سانتی‏متر) مجهز شده که به واسطه وجود آن‏ها، فضای جلو بسیار مدرن‏تر از قبل احساس می‏شود. صفحه نمایش کیلومتر شمار (سمت چپ) که در مقابل راننده قرار داده شده، اطلاعات مورد نیاز را نمایش داده و صفحه نمایش سمت راست (مربوط به سیستم command) نیز، اطلاعات مربوط به سرنشین و راننده و تنظیمات مربوط به سیستم‏های داخلی اتومبیل را به اطلاع می‏رساند.

 

 

صندلی‏های جدید و سیستم‏های به‏کار گرفته شده، نسل نو این کلاس را وارد عرصه جدیدی می‏کند. سیستم ماساژ انرژی‏زا، طوری برای صندلی‏های این کلاس طراحی شده که شبیه ماساژ با سنگ داغ است! چنانچه اطلاع داشته باشید، با قرار دادن سنگ داغ روی بدن، گرما تا درون جسم انسان نفوذ کرده و حسی بسیار آرامش بخش جهت رفع خستگی را به وجود می‏آورد. این سیستم توسط ۱۴ دسته ماساژ دهنده در درون تشک صندلی‏ها و در قالب شش برنامه عمل می‏کند. سامانه خنک‏کننده فعال در داخل صندلی‏ها، از دیگر امکانات جدید به شمار می‏رود. امکان انتخاب ۵ برنامه مختلف در صندلی‏های عقب نیز مهیا شده که یکی از آن‏ها، قابلیت زاویه‏دار شدن پشتی صندلی عقب تا 5/43 درجه است.

 

 

یکی دیگر از سیستم‏های رفاهی که برای نخستین بار در این کلاس به‏کار گرفته شده، تجهیز زیر آرنجی‏ها و وسط رودری‏ها به سامانه گرمکن‏ است! نفرات جلو در صفحه نمایش جلو و نفرات عقب نیز به‏ وسیله صفحه کنترل از راه دور و یا صفحه نمایش عقب، می‏توانند درجه حرارت را به دلخواه خود تنظیم کنند.
قفل کمربندهای ایمنی صندلی عقب، به‏ وسیله موتور الکتریکی و به‏طور خودکار به بالا یا پائین حرکت می‏کند. یکی از سیستم‏های جالب که در هیج اتومبیل دیگری تعبیه نشده، کمربندهای ایمنی مجهز به کیسه‏ هوا است. این کیسه با ضخامت کم در زیر کمربندها قرار دارد و در زمان تصادف، در جهت کاهش فشار و آسیب به بدن، باد شده و فضای نرمی توسط آن برای بدن بوجود می‏آید. نشیمنگاه صندلی به‏صورت استاندارد از کیسه هوا برخوردار است، اینکار باعث می‏شود که از حرکت بدن راننده در زیر کمربند در هنگام تصادف جلوگیری شده و بالاترین سطح ایمنی برای وی فراهم آید. این سیستم به همراه سامانه پیش ایمنی pre-safe عمل می‏کند. سیستم بهینه شده و نسل جدید کنترل بدنه اتومبیل به نام magic body control، به کمک دوربین جلو اتومبیل، وضعیت سطح جاده را به کمک فنرها انتقال می‏دهد و کمک فنرها، بسته به این اطلاعات، وضعیت خود را تغییر می‏دهند.

 

 

سیستم تهویه از نوع خودکار ترموترونیک با امکان تنظیم برای هر نفر در اتومبیل مهیا شده و میزان پاشش باد نیز در سه نوع مختلف و قابل تنظیم در دسترس قرار دارد. برای نخستین‏بار در دنیا و در کلاس s مرسدس‏بنز، سیستم عطر پراکنی فعال به‏کار گرفته شده که در آن، تغییر رایحه نه به‏طور کامل انجام می‏شود و نه مولکول‏های عطر به نسوج پارچه و سطوح داخل اتومبیل نفوذ می‏کند. سیستم تهویه نیز نسبت به قبل بهینه شده و هوای ورودی به داخل کابین بیش از پیش فیلتر و یونیزه می‏شود. با ترکیب مراحلی که روی هوای ورودی اعمال می‏گردد، ویروس‏ها و باکتری‏های موجود در هوا غیر فعال شده، هم‏زمان یون‏های منفی اکسیژن نیز شارژ می‏شوند و این عمل، هوای ورودی را تازه می‏کند.

 

 

سیستم چند رسانه‏ای جدید در این کلاس به‏طور کامل به روز شده و سرنشینان به‏طور جداگانه و هم‏زمان می‏توانند از آن استفاده کنند. برای اولین بار در s کلاس، سیستم باس جلو در داخل شاسی جلو و کنار قرار داده شده، به‏طوریکه قسمت شاسی‏های جلو و کنار به شکل قوطی هستند و از این فضا به اندازه 40 لیتر برای نصب ووفرها استفاده شده است.
به گزارش وب سایت «مجله ماشین»، صدها نفر از برنامه‏نویسان در سطح جهانی به تقویت زیرساخت و بهینه کردن برنامه نرم‏افزاری سیستم جدید command مرسدس‏بنز کمک کرده‏اند که شامل 30 میلیون خط برنامه نویسی شده است. این سیستم از هسته پردازشگر «اینتل اتم» که در حال حاضر در رایانه‏های همراه جدید نیز به‏کار گرفته می‏شود، بهره می‏برد. وسعت و تنوع امکانات چند رسانه‏ای در نسل نو کلاس s، این اتومبیل را به مرکز ارتباطات بدل کرده است.
هر نفر در خودرو به‏طور مستقل امکان استفاده از امکاناتی مانند رادیو، تلویزیون، اینترنت، ناوبری ماهواره‏ای، پخش dvd، اتصال usb و . . . را دارد. از دیگر امکانات این کلاس، قابلیت کنترل امکانات صندلی‏های دیگر توسط راننده است که او را قادر می‏سازد به وسیله نمایشگرها و گوشی‏های سرنشینان، با آن‏ها ارتباط برقرار کند.
به هر حال نمی‏توان انکار کرد که بسیاری از نوآوری‏های رفاهی و تکنولوژیکی که امروزه در اغلب اتومبیل‏ها بکار می‏رود، نخستین‏بار در یکی از مدل‏های کلاس s نصب شده‏اند. نسل نو این کلاس نیز دقیقاً بر اساس فلسفه مؤسس این شرکت یعنی «یا بهترین یا هیچ» شکل گرفته و آماده است تا موفقیت‏های پیشینیان خود را، قدرتمندتر از همیشه تکرار کند.


 


وبلاگ-کد لوگو و بنر


زندگي نامه كريم باقري

 

 

 

 

 

 


وبلاگ-کد لوگو و بنر


بدون شرح

www.parsnaz.ir - عکس های دردناک اگه میتونی نگاه کن


وبلاگ-کد لوگو و بنر


فرهاد مجيدي زندگي نامه

زندگی نامه ی فرهاد مجیدی

 

فرهادمجیدی

 

سوم ژوِئن سال 1977 و یا بهتر بگوییم 13 خرداد 1355 در تهران به دنیا آمد. در یک خانواده اصیل با وضعیت مالی و اجتماعی خوب رشد کرد. کم کم به فوتبال علاقه مند شد. او در کنار دو خواهر و یک برادر بزرگ شد. برادر کوچک تر فرهاد را هم خوب می شناسید. فرزاد مجیدی که درست بسان فرهاد از بهمن به استقلال تهران پیوست. فرهاد از کودکی عاشق فوتبال بود. از تیم های پایه کار خود را آغاز کرد. گرچه مادرش به طور کلی مخالف حضور او در میادین فوتبال بود اما پدرش از همه نظر یار و پشتیبان او بود. فرهاد مجیدی این روزها دوباره پیراهن استقلال تهران را بر تن کرده است. پیراهنی که با آن به فرهاد مجیدی تبدیل شد و شاید با آن از دنیای فوتبال خداحافظی کند.

 


آغاز یک راه طولانی

 

اولین تیم رسمی و تقریباً مطرح او جوانان کشاورز بود. تیمی که با کمبود امکانات مواجه بود اما با این حال این مساله باعث نشد تا فرهاد مجیدی فوتبال را کنار بگذارد. پس از حضوری تقریبا کوتاه در جوانان کشاورز در همان رده سنی به تیم بهمن پیوست. وضعیت در تیم جوانان بهمن بهتر از کشاورز بود. روزی 3 بار تمرین می کرد. تمرین های سنگین و نفس گیر. برای حضور در مسابقات استانی به تیم صنایع پارچین پیوست و مدت کوتاهی به صورت بازیکن قرضی در این تیم توپ زد. درخشش او در تیم صنایع باعث شد تا مربیان تیم امید بهمن برای جذب دوباره او تلاش کنند. پس از هشت ماه بازی در صنایع پارچین وارد تیم امید بهمن بود. او می دانست که اگر در رده سنی امید موفق ظاهر شود می تواند به تیم بزرگسالان و مطرح بهمن راه پیدا کند. پس وقت تلاش بود! تلاشی برای رسیدن به یک آرزوی دیرینه! او پس از یک دوره کوتاه به آرزویش رسید و پیراهن تیم بزرگسالان بهمن را بر تن کرد. آن روزها بهمن در شرایط خوب و آرمانی قرار داشت. او حالا آرزوهای بزرگتری در سر داشت...

 

فرهاد مجیدی


حضور در استقلال!

 

پس از درخشش در تیم بزرگسالان بهمن به استقلال تهران پیوست. تیمی که همیشه آرزوی پوشیدن پیراهنش را در سر داشت. فرهاد مجیدی می دانست که راه سختی در پیش دارد. راهی که به قله های افتخار ختم می شد. او در استقلال به یک شاه مهره تبدیل شد! شم بالای گلزنی و هوش فوق العاده او باعث شد که به یکی از موفق ترین و محبوب ترین بازیکنان آن زمان استقلال تبدیل شود. به واقع می توان از فرهاد مجیدی به عنوان یکی از ستاره های اواخر دهه هفتاد نام برد. گل که می زد یک دستش را روی سینه می گذاشت و دست دیگر را باز می کرد! حرکت او بعد از هر گل تکرار می شد. مجیدی سالها برای استقلال بازی کرد و در واقع همین مساله باعث شد که حتی امروز محبوبیت خاصی بین هواداران استقلال داشته باشد.

 

 

اروپا، مقصد بعدی فرهاد!

 

درخشش او در بازیهای لیگ ایران و حتی در سطح آسیا با پیراهن استقلال باعث شد تا سران باشگاه راپید وین اتریش که با استقلال روابط حسنه ای داشتند سخت به دنبال جذب فرهاد باشند. فرهاد مجیدی تصمیم خود را گرفت و در زمان حضور فتح الله زاده به اتریش ترانسفر شد. گرچه حضور او در اتریش چندان رویایی و همراه با موفقیت نبود اما فرهاد همیشه از آن به عنوان یک تجربه طلایی یاد می کند. اختلاف در مبلغ قرارداد و همین طور یکی دو مصدومیت سنگین باعث شد تا فرهاد مجیدی فکر ادامه فوتبال در اروپا را از سر خود بیرون کند. رضایت نامه او بعد از یک فصل نا موفق در اتریش صادر شد...

 

 

فرهاد مجیدی

 

امارات، نقطه آغاز...

 

شاید فکرش را نمی کرد که در امارات به آن همه موفقیت برسد. اولین تیم او در امارت الوصل بود. پس از مدت کوتاهی با شرایط فوتبال امارات آشنا شد. کم کم به یک ستاره محبوب در بین شیوخ اماراتی تبدیل شد و پوسترهای او در سرتاسر امارات به چشم می خورد. سبک بازی او با دیگر بازیکنان آنقدر متفاوت بود که بازیهای او خیلی زود به چشم آمد. فرهاد مجیدی از نظر مالی نیز آنقدر تامین بود که جایی را جز امارات ترجیح نمی داد. پس از الوصل به الاهلی امارات پیوست. در آنجا نیز بازیهای خوبی به نمایش گذاشت. اما در سال 2003 به عنوان بازیکن قرضی به تیم العین امارات پیوست تا در جام باشگاههای امارات به میدان برود. او آن سال در بازی نیمه نهایی جام باشگاه های آسیا و در برابر دالیان درخشید و به یک قهرمان تبدیل شد. گل رویایی او در آن بازی العین را به فینال جام باشگاهای آسیا برد و در آخر او با العین قهرمانی در آسیا را تجربه کرد. او دوباره به الاهلی پیوست. در طول مدت حضور در الاهلی حدود 130 گل برای این تیم به ثمر رساند و در سال 2006 با این تیم قهرمان لیگ امارات شد.

 


حضور کم فروغ در رده ملی!

 

او در سال 1375 برای اولین بار به تیم ملی دعوت شد. محمد مایلی کهن مربی وقت تیم ملی به توانایی های فرهاد اعتقاد داشت. فرهاد مجیدی اولین بازی ملی خود را در برابر کویت و در سال 1375 انجام داد. گرچه او همراه تیم ملی به جام جهانی 1998 فرانسه هم رفت اما از او به عنوان یک بازیکن کم فروغ در رده ملی یاد می شود. او در حالی که در اوج بود و در امارات می درخشید خیلی کم به تیم ملی دعوت می شد و زمانی هم که به اردو ها ملحق می شد به دلیل دوری طولانی از تیم ملی نمی توانست به هماهنگی لازم برسد. او در طول دوران بازیگری خود 41 بازی ملی انجام داده است و تنها موفق به ثمر رساندن 10 گل شده است.

 

 

بازگشت به استقلال...

 

مشکلات داخلی او با مدیران النصر امارات و فسخ قراردادش باعث شد تا در بدو ورود دوباره ناصر حجازی به استقلال، صحبت از بازگشت فرهاد مجیدی به میان آید. فرهاد مجیدی پس از کش و قوس های فراوان به استقلال پیوست تا به قولی که در زمان جدایی اش از استقلال داده بود عمل کند. او در حالی به استقلال پیوست که مدیران پرسپولیس نیز به دنبال جذب او بودند. فرهاد مجیدی پس از رفت و آمدهای فراوان بلاخره کارت آی تی سی خود را دریافت کرد تا این روزها به عنوان شاه مهره آبی ها از او یاد شود.

 

فرهاد مجیدی این روزها در تهران به همراه همسر و دخترش تیام زندگی می کند و می خواهد با درخشش در تیم محبوب و اسبق خود بار دیگر به یک ستاره تبدیل شود. فرهاد مجیدی از این هفته اجازه حضور در ترکیب استقلال را دارد. او آمده است تا خودی نشان دهد. بار دیگر با پیراهن استقلال گلزنی کند و آن حرکات معروف خود پس از گلزنی را اینبار در استادیوم آزادی انجام دهد.


وبلاگ-کد لوگو و بنر


گل كوكب


آشپزی رنگین

مواد لازم :

ـ آرد ۵/۲ الی ۳ لیوان

ـ شیر نصف لیوان

ـ زرده تخم مرغ ۲ عدد

ـ سفیده تخم مرغ ۱ عدد

ـ بکینگ پودر ۱ قاشق مربا خوری

ـ روغن مایع ۲ الی ۳ قاشق غذا خوری

ـ پسته ۱ الی ۲ قاشق غذا خوری

ـ شهد ۱ الی ۵/۱ لیوان

ـ روغن مخصوص سرخ به میزان لازم

طرز تهیه :

زرده تخم مرغ را خوب بزنید و در شیر ریخته و با هم مخلوط کنید . یک عدد سفیده را با همزن خوب بزنید و با روغن در شیر بریزید . بکینک پودر و آرد را مخلوط کنید و کم کم به شیر اضافه و هم بزنید تا زمانیکه خمیر به دست نچسبد بعد از اینکه خمیر به مدت ۲ ساعت ور آمد گلوله های کوچکی از آن را برداشته و با وردنه پهن کنید و در سه سایز کوچک و متوسط و بزرگ خمیر های دایره شکلی درست کنید و ۴ الی ۵ شیار شعاعی شکل که به مرکز دایره نرسد روی آن ایجاد کنید و دایره ها را روی هم بگذارید و بوسیله فرو کردن یک سیخ کباب چوبی آن ها را به هم متصل و با همان سیخ آن در روغن بگذارید تا سرخ شود وقتی سرخ شد سیخ را آرام جدا و در آورید بعد از سرد شدن در شهد بیندازید . تا گل کوکب شیشه ای شود . از شهد که در آوردید روی ضافی بگذارید تا شهد اضافه خارج شود و بعد در دیس بچینید و روی آنرا با پسته تزیین کنید. موقع سرخ کردن از ماهی تابه کوچک استفاده کنید و روغن زیاد بریزید تا گل کوکب در روغن غوطه ور شود .

خمیر گوش فیل و گل کوکب مانند یکدیگرند و هم زمان هر دو را می تواند تهیه کنید.همانطور که در تهیه گوش فیل نوشته بودم من این شیرینی را کم سرخ کرده ام و مدت کوتاهی هم در شهد انداخته ام ولی شما میتوانید آنرا بیشتر سرخ کنید و بگذارید مانند زولبیا شهد را جذب کند و بعد نوش جان کنید.

 

نان شیرینی پفکی کنجدی

 

مواد لازم :

ـ زرده تخم مرغ ۳ عدد

ـ شکر ۳ قاشق غذا خوری

ـ وانیل قدری

ـ کنجد سفید یک و یک چهارم لیوان الی یک و نیم لیوان (۴/۱و۱  الی  ۵/۱ )

طرز تهیه :

تهیه این نان شیرینی بسیار راحت و ساده است و من به تقلید از دستور پفکی گردویی  این شیرینی را تهیه کردم و خوشمزه هم شد .

قبل از هر کاری فر را روشن کنید و پنجره فر را در وسط قرار دهید روی بیشترین درجه فر را روشن کنید و ۴ الی ۵ دقیقه که گذشت فر را روی درجه   ۱۸۰   بگذارید .

زرده تخم مرغ و شکر و وانیل را با همزن برقی آنقدر بزنید تا سفت ورنگ آن روشن شود بعد کنجد را در آن بریزید و به هم بزنید همانطور که در عکسهای زیر میبینید هر چه میزان کنجد بیشتر باشد سطح شیرینی پس از پخت برجسته تر میشود وهر چه کمتر باشد شیرینی شکل تخت تری به خود میگیرد  کف سینی را کاغذ روغنی بیندازید ( کاغذ مخصوص الگوی خیاطی ) و از مایه گلوله هایی برداشته و با فاصله در سینی بچینید وروی آنرا با مغز پسته و ... تزئین کنید. سینی را روی پنجره وسط داخل فر گذاشته و بعد از ۲۰ دقیقه از فر خارج کنید .من یکی از شیرینی هایی که با گل تزئین شده را پس پخت تزئین کردم چون گل سریع میسوزد و قهوه ای میشود با کمی شهد غلیظ سطح شیرینی را آغشته کرده بعد روی آن گل محمدی خشک شده گذاشتم .

 

شيريني پفكي كنجدي (آشپزي رنگين )

باقلوا

 

 

طرز تهیه :

ـ زرده تخم مرغ ۲ عدد

ـ روغن مایع ۳ قاشق غذا خوری

ـ شیر ۱ استکان کوچک

ـ پکینگ پودر ۱ قاشق چایخوری

ـ آرد سفید به اندازه ای که خمیر به دست نچسبد ( تقریباْ ۲ لیوان )

مواد لازم برای مایه وسط باقلوا :

ـ پودر مغز پسته یا بادام یا گردو و یا مخلوطی از این مغزها ۱ لیوان

ـ پودر قند ۱ لیوان

ـ پودر تخم گشنیز و هل و دارچین ۱ قاشق غذا خوری

مواد لازم برای شهد باقلوا:

ـ شکر ۱ لیوان

ـ مخلوط آب و گلاب ۱ لیوان

طرز تهیه :

زرده تخم مرغ را با شیر و روغن مایع بهم بزنید . پکینگ پودر و آرد را با هم مخلوط کرده به آن اضافه کنید خوب ورز دهید . به اندازه ای آرد اضافه کنید که خمیر به دست نچسبد . خمیر را به مدت چهار ساعت در نایلکس بریزید تا ور بیاید.

مغز ها را با پودر قند مخلوط کنید وبه آن تخم گشنیز و هل و دارچین اضافه کنید وبا چند قاشق گلاب آن را مرطوب کنید تا چسبنده شود .

وقتی خمیر ور آمد گلوله هایی به اندازه یک فندق بردارید وبه بزرگی یک سکه پنجاه تومانی با وردنه پهن کنید و مقداری از مایه را وسط خمیر بگذارید و از دو طرف دو لبه آنرا روی هم بیاورید و دو طرف دیگر را از بالا به هم رسانده و دور هم بپیچانید مثل بقچه آن را جمع کنید وسر آن را در روغن بزنید ودر سینی فری که کف آن چرب شده بچینید و در حرارت ۳۰۰ درجه فارنهایت ( معادل درجه ۴ یا ۱۸۰ درجه سانتیگراد ) به مدت ۱۵ الی۲۰ دقیقه بگذارید اگر میخواهید روی باقلوا برشته شود نیمی از مدت را از گرمکن فر استفاده کنید یعنی ۱۰ دقیقه در فر و۱۰ دقیقه در گرمکن فر با همان حرارت بگذارید هر موقع رویش طلایی شد حرارت را خاموش کنید و از فر خارج کنید وقتی باقلوا سرد شد شربتی را که با شکر و گلاب و آب تهیه کرده اید بیندازید تا شهد جذب باقلوا شود .

( من بعد از در آوردن از فر با برس روی باقلوا زعفران دم کرده زدم وبعد در شهد انداختم اگر دوست دارید قشنگتر و معطر تر شود شما هم این کار را انجام دهید )

 

باقلوا (آشپزي رنگين )

 


وبلاگ-کد لوگو و بنر


بدون شرح

چه مواقعی یک زندگی سالم رو به نابودی می رود


تمام راههایی که به جدایی ختم می شوند
تمام راههایی که به جدایی ختم می شوند

آدمهای موفق چگونه تربیت شده اند؟
آدمهای موفق چگونه تربیت شده اند؟

چگونه فرزندانمان را از پل کنکور بگذرانیم
چگونه فرزندانمان را از پل کنکور بگذرانیم

از چه راههای ترسمان را بیرون بریزیم ؟؟
از چه راههای ترسمان را بیرون بریزیم ؟؟

راههای صادر کردن یک محصول درجه یک!
راههای صادر کردن یک محصول درجه یک!

راههای مقابله با آنفلونزای نوع A-B-C
راههای مقابله با آنفلونزای نوع A-B-C

سریال هایی که با ما زندگی می کنند!
سریال هایی که با ما زندگی می کنند!

چه اتفاقهای می افته که مجبور می شیم با حیوانات زندگی کنیم ؟
چه اتفاقهای می افته که مجبور می شیم با حیوانات زندگی کنیم ؟

وقتی یک بار پیامک می زنید شش بار می رود چه اتفاقی می افتد؟
وقتی یک بار پیامک می زنید شش بار می رود چه اتفاقی می افتد؟

آموزش آپارتمان نشینی
آموزش آپارتمان نشینی

ماه مبارک رمضان و تاثیر آن در آشپزی
ماه مبارک رمضان و تاثیر آن در آشپزی


وبلاگ-کد لوگو و بنر


اشپزي

راگو

آشپزی رنگین

مواد لازم:

ـ مرغ ۴۰۰ گرم

ـ سیب زمینی ۲ عدد

ـ پیاز درشت ۱ عدد

ـ هویج ۲ عدد

ـ لوبیا سبز ۱۰۰ الی ۱۵۰ گرم

ـ لیمو عمانی ریز شده با پوست ۲ الی ۳ عدد

- ونوشک ۵/۰ پیمانه

ـ رب گوجه فرنگی ۱ قاشق غذا خوری

ـ نمک و زرد چوبه و ادویه به میزان لازم

طرز تهیه :

گوشت و لوبیا سبز را با پیاز ریز شده بپزید در اواسط پخت هویج و سیب زمینی و ونوشک و نمک و زردجوبه و ادویه اضافه کنید در اواخر طبخ هم لیمو عمانی با پوست ریز کنید و هسته هایش را بگیرید و به همراه رب گوحه فرنگی به غذا اضافه کنید .

 


راگو(آشپزي رنگين )


وبلاگ-کد لوگو و بنر


اشپزي

ونوشك پلو

آشپزی رنگین

مواد لازم :

ـ برنج ۲ پیمانه

ـ گوشت چرخ کرده ۳۵۰ گرم

ـ ونوشک تازه ۱ پیمانه

ـ پیاز سرخ شده ۳ قاشق غذا خوری

ـ رب گوجه فرنگی ۲ قاشق غذاخوری

ـ زعفران دمکرده ۲ قاشق غذا خوری

ـ روغن به قدر کافی

ـ نمک و زردچوبه به قدر کافی

طرز تهیه:

گوشت،ونوشک ، نمک و زردچوبه را با یک و نیم لیوان آب بپزید وقتی پخته شد رب گوجه فرنگی اضافه کنید و صبر کنید تا کاملاً آب آن جوش رود .کمی رو غن حیوانی یا روغن زیتون به آن اضافه کنید و پیاز سرخ شده را هم در آن بریزید و حرارت را خاموش کنید .

برنج را به صورت کته یا آبکش تهیه کنید .

بعد از اینکه پلو دم کشید آنرا در دیس بکشید و لا به لای آن گوشت بریزید و یا اینکه با گوشت و برنج زعفرانی تزیین کنید.


 

ونوشك پلو(آشپزي رنگين )

ونوشك پلو (آشپزي رنگين )

ونوشك پلو (آشپزي رنگين ) 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

ونوشك (بنه)

ونوشك (آشپزي رنگين )


وبلاگ-کد لوگو و بنر


شريعتي سخن گران بها

شیعه  کیست ؟ سنی کیست ؟

 

خدایا:

کافر کیست؟ مسلمان کیست؟ شیعه کیست؟ سنی کیست؟

مرزهای درست هرکدام ، کدام است؟

من آرزو می کنم که روزی سطح شعور و شناخت مذهبی ، در این تنها کشور شیعه جهان ، به جایی برسد که سخنگوی رسمی مذهب ما‌ «فاطمه» را آنچنان که سلیمان کتانی - طبیب مسیحی - شناسانده است، و «علی» را آنچنان که دکتر جورج جرداق - طبیب مسیحی - توصیف میکند و «اهل بیت» را آنچنان که ماسینیون کاتولیک تحقیق کرده است و «ابوذر غفاری» را آنچنان که جودة السحار نوشته است و حتی «قرآن» را آنچنان که بلاشر - کشیش رسمی کلیسا - ترجمه نموده است و «پیغمبر» را آنچنان که ردنسن - محقق یهودی - میبیند، بفهمد و ملت شیعه و محبان اهل بیت و متولیان رسمی ولایت و مدعیان مذهب حقه جعفری روزی بتوانند به ترجمه آثار این کفار رسمی!! توفیق یابند.

خدایا این مردم شیعه اند ، شیعه علی ، تنها پیروان اهل بیت ، تنها ملتی که حق را تشخیص داده اند و چهره پرشکوه علی را و عظمت های خاندان علی را یافته اند؟؟

و دکتر بنت الشاطی ، استاد دانشگاه و نویسنده توانایی ، که قلمش و عمرش همه در خدمت زنان اهل بیت ، که میگفت:(من در این خانه زندگی میکنم )، سنی است؟

و بلاشر که روحانی رسمی مسیحیت بود و چهل سال در تحقیق و ترجمه قرآن رنج برد و بر روی آیات کور شد کافر است؟

و ماسینیون که دریایی از دانش بود و ۲۷ سال تمام در زندگی سلمان، نخستین بنیانگذار تاریخ شیعه در ایران، غرق شد و هرگاه از فاطمه ، از عرفان اسلامی و از سلمان سخن میگفت ، سراپا مشتعل میشد کافر است؟

خدایا:

به من بگو ، تو خود چگونه میبینی؟ چگونه قضاوت میکنی؟  

آیا عشق ورزیدن به اسمها تشیع است؟ یا شناخت مسمی ها ؟؟

 


وبلاگ-کد لوگو و بنر


ازدواج خاص

 

پيوند آسماني – ازدواج دخت پيامبر(ص)، حضرت فاطمه(س) با علي‌بن‌ابيطالب امام علي(ع)، ازدواجي آسماني بود. امام خميني(ره) در صحيفه نور – جلد 16 – ص 192 فرموده‌اند: «فاطمه(س) زني بود كه در حجره‌اي كوچك و خانه‌اي محقر انسان‌هايي تربيت كرد كه نورشان از بسيط خاك تا آن سوي افلاك و از عالم ملك تا آن سوي ملكوت اعلي مي‌درخشد.» هفتم آبان‌ماه كه سالگرد ازدواج اين دو نور آسماني است روز «ازدواج و خانواده» نامگذاري شده است. به همين بهانه تصميم گرفتيم در اين دو صفحه به ازدواج‌هايي اشاره كنيم كه ويژگي‌هاي خاصي دارند.

شور عشق

با ديدن اين تصاوير كمي به خود مي‌آييم و براي چند لحظه‌اي تمام نداشته‌هايمان را فراموش مي‌كنيم.

ما هميشه به ديگران غبطه مي‌خوريم و تمام داشته‌هاي خود را ناديده مي‌گيريم، مگر اين‌كه گاهگاهي كسي را ببينيم كه از موهبتي محروم است آن موقع شايد كمي خدا را به خاطر داشته‌هايمان شكر كنيم.

ما فراموش مي‌كنيم كه نبايد به حال كسي غبطه بخوريم، از ياد مي‌بريم كه بايد از همان چيزي كه هستيم و داريم نهايت استفاده را بكنيم، شاد باشيم و خدا را شكر كنيم.

اين مقدمه‌اي بود براي تصاويري كه در زير آمده، تصاويري كه انسان را تكان مي‌دهد و باعث مي‌شود اگرچه براي چند لحظه اما به خود بياييم. با ديدن اين تصاوير افسرده مي‌شويم و احساس مي‌كنيم انسان‌هاي سالم چه دلايل محكمي براي شادي و خوشبختي دارند اما از آن بي‌خبرند!

احمد و فاطمه هر دو معلول هستند، احمد از هر دو دست و فاطمه از هر دو پا معلول است. احمد و فاطمه دو سالي است كه با هم ازدواج كرده‌اند و با تمام محدوديت‌ها يكديگر را پذيرفته‌اند. احمد پاي هرگز نداشته فاطمه را جبران مي‌كند و فاطمه دست هرگز نداشته احمد را.

اين دو چه زيبا معني زندگي را درك كرده‌اند و با هم شاد و خوشبخت‌اند.

اين دو سال‌هاست كه در كهريزك زندگي مي‌كنند و مسئولين آنجا از اين دو به عنوان الگو هميشه نام مي‌برند... حتي براي آنان يك ازدواج مفصل هم برگزار كردند.

 
 

ازدواج دوقلوها

سنت الهي ازدواج، از زيباترين سنت‌هاي خداوند و شنيدن خبر ازدواج دوستان وآشنايان بسيار خوشايند است. يكي از جالب‌ترين ازدواج‌ها كه معمولا به ندرت شاهد آن در سطح جامعه هستيم، ازدواج‌هاي دوقلويي است كه در آن، برادران دوقلو با خواهران دوقلو پيوند زناشويي مي‌بندند و دو زوج خوشبخت، زندگي جديد دوقلويي خود را آغاز مي‌كنند. قطعا برخورد افراد با اين گونه زوج‌ها به نوبه خود جالب و ديدني است.

2 برادر، 2 باجناق، 2 خواهر، 2 جاري

مهدي و مهرداد خداپرست به همراه خانم‌ها فاطمه و فائزه آقايوسفي نام اين دو زوج دوقلو است... كه البته در اوايل سال 89 مجله خانواده‌سبز با آنها به گفتگو نشست...

اين دو برادر مي‌گويند، از آن جا كه همواره در كنار هم بوديم، تصميم گرفتيم با خواهران دوقلو ازدواج كنيم تا در زندگي، موفق‌تر و پر انرژي‌تر باشيم. من و برادرم علاوه بر اين‌كه دوست و همكلاس و هم رشته يكديگريم اكنون نيز دو باجناق خوب براي هم هستيم.

خواستگاري از خواهران دوقلو با پا فشاري ما از سال 1384شروع شد و سرانجام در سال 1388 با معرفي يكي از اقوام، به خواسته قلبي خود نايل شديم. نكته جالب اين بود كه مادرمان همان اوايل به منزل اين دو خواهر رفته بودند و ما از آنجا بي‌خبر بوديم. تا اين‌كه به منزلشان رفتيم و بعد از چند جلسه آشنايي و تطابق معيارها به نتيجه رسيديم. بد نيست بگوييم بعضي‌ها ما را از ازدواج با دوقلو دور مي‌كردند و سعي در تغيير تصميممان داشتند ولي به هر حال خواستن توانستن است.

آنها در گوشه‌اي از صحبت‌هاي‌شان مي‌گفتند دوقلوها براي افراد معمولا جذاب هستند و اين جذابيت با ديدن دو زوج دوقلو دوچندان مي‌شود. هنگام خريد، فروشنده از ديدن ما شگفت زده مي‌شد وبه اين ترتيب تخفيف خوبي مي‌داد.

يك ماشين عروس داشتيم

حبيب و شهاب رحمانيان به همراه خانم‌ها مهرنوش و بهنوش عباس‌آبادي زوج دوقلوي ديگري هستند كه درباره‌شان مطالبي خواهيد خواند.

دو برادر مي‌گويند، ازدواج ما كاملا سنتي بود. مراسم در يك شب برگزار شد و لباس هر دو زوج مشابه هم بود. يك ماشين عروس داشتيم من و برادرم در جلو و خانم‌ها در عقب نشستند. چهره مردم وقتي يك ماشين عروس را با دو عروس و داماد مي‌ديدند ديدني بود.

خانواده‌هايمان مايل بودند تا قل‌هاي بزرگتر با هم و قل‌هاي كوچك‌تر با هم ازدواج كنند اما بعد از صحبت و آشنايي بيشتر، عكس قضيه اتفاق افتاد.

زماني كه هر چهار نفر به خريد و يا رستوران مي‌رفتيم اكثرا فكر مي‌كردند ما چهار نفر چهار قلو هستيم يعني برادر و خواهريم نه اين‌كه دو زوج. اين موضوع به دليل عينكي بودن هر چهار نفرمان تشديد مي‌شد.

منزل‌مان در دو ساختمان جدا اما به هم چسبيده است و به طور اتفاقي هر دو در طبقه سوم و با متراژ يكسان مي‌باشد. شماره تلفن‌هايمان هم به غيراز شماره آخر كه پشت سر هم است، يكي است.

هميشه با هم هستيم

محمدحسن و محمد حسين عبدا...زاده به همراه خانم‌ها زهرا و مرضيه ملكي سودمند زوج ديگر دوقلو مي‌باشند.

محمدحسن مي‌گويد: ما برادران دوقلو به سال 1340 در تبريز به دنيا آمديم، بعد از 25 سال زندگي مشترك با همسرانمان از اين اتفاق زيبا، بسيار راضي هستيم. محصول اين زندگي براي ما، دختري به نام هليا بيست ساله و براي محمدحسين دو دختر به نام‌هاي الميرا بيست و سه ساله متاهل و ايلارسيزده ساله است.

از ابتدا قصد ازدواج دوقلويي نداشتيم واين كاملا اتفاقي بود. خواهرمان در مجلس ختمي حضور داشت و در آن جا بستگان، خانم‌ها را معرفي كردند. به اين ترتيب اولين و آخرين تجربه خواستگاري به زندگي مشترك تبديل شد.

محمدحسين مي‌گويد: ما تا قبل از ازدواج دختر برادرم با هم در يك خانه زندگي مي‌كرديم و اين موضوع براي بچه‌ها خيلي خوب بود. گويا داراي دو پدر و مادر بودند.

مثل تمامي دوقلوها ما هم براي مردم خيلي جالب هستيم. اين قضيه حتي در مسافرت‌هاي خارج از كشور نيز نمود دارد و افراد تمايل دارند باما عكس يادگاري داشته باشند.

نظر دختران آقايان عبدا...زاده را هم در مورد دوقلو بودن پدر و مادرشان بخوانيد.

هليا خانم مي‌گويد: از اين كه پدر و عمو و مادر و خاله‌ام دوقلو هستند بسيار خوشحالم. حتي هنوز بعد از اين همه سال نمي‌توانم پدر و عمويم را از پشت سر تشخيص دهم.

الميراخانم هم مي‌گويد: همسرم هنوز تعجب مي‌كند كه چرا رنگ كادوهاي پدر و عمويم نبايد متفاوت باشد. به ياد ندارم مسافرتي رفته باشيم كه عمو و خاله‌ام در آن همراه ما نباشند.

 

 

عشق زميني يا؟

در برنامه ماه عسل امسال يك زن و شوهر دعوت شدند كه عشق آنها داستان و فيلمنامه نبود. عشقشون زميني هم نبود. نمي‌‌دونم ميشه گفت يه عشق آسموني؟

حاج غلام قصه ما طواف خانه خدا نكرده بود طواف خانه دل كرده بود. حاجي قصه ما واقعا حاجي بود. عاشق همسرش بود همسري كه ۲۰ سال تحمل كرد. همسري كه ۲۰ سال تا دم مرگ رفتن و آمدن شوهرش را ديد. همسري كه ۲۰ سال ديوانه‌وار عاشق مردي بود كه حتي از زور مواد مخدر نمي‌‌دانست دل دارد يا نه. چه برسد به اين كه عشقش را درك كند.

تيك زمانه حاجي ما يادگاري از نه سال پيشش است. يادگاري كه  با بوسيدن دست همسر پاك نمي‌‌شود ولي زيبا مي‌‌شود. رنگ عشق به خودش مي‌‌گيرد.

جواب چراهاي غلام كاردي رو توي زندان هيچ كس نتونست بده. هيچ كس نتونست رنگ چشاي عاشق همسرش رو بفهمه. كسي نفهميد ۲۰ سال سر كردن با اين نوع زندگي چه حسي داره اما اگه ايمان به خداي اين زن و شوهر نبود. اگه دكتر اصلي جوابشون كرده بود. اون وقت غلام يا گوشه زندان مي‌‌مرد يا گوشه خيابون. اون وقت حاجي ما هيچ وقت نمي‌‌تونست عشق همسر و فرزندانش رو روي قلبش خالكوبي كنه اون وقت...

در برنامه ماه عسل يه زن و شوهري رو آورده بودن يه سي سالي بود كه ازدواج كرده بودن! آقاهه 20 سال يه معتاد و دزد و خلافكار تمام عيار بوده! 18 سال توي زندان بوده! از بس شر و اوباش بوده همه ازش مي‌‌ترسيدن حتي خلافكاراي تو زندان! اما مي‌‌گفت حالا 9 ساله كه پاكه پاكم! مكه هم رفته بود!!!! حاج غلام بهش مي‌‌گفتن! زنش را مي‌پرستيد.

 


وبلاگ-کد لوگو و بنر


خاطرات‌ از دكتر شريعتي‌ (روايت‌ ژيلا موحد شريعت‌ پناهي‌)

بين‌ سالهاي‌ 1348 تا 1352 در دانشگاه‌ صنعتي‌ شريف‌ كه‌ جوي‌ سياسي‌ داشت‌ مشغول‌ به‌ تحصيل‌ بودم‌. پس‌ از جريان‌ سياهكل‌ در سال‌ 1349 كه‌ جرياني‌ متعلق‌ به‌ گروههاي‌ چپ‌ بود، جو دانشگاه‌ سياستي‌تر شد. نيروهاي‌ مذهبي‌ به‌ علت‌ همين‌ جريان‌ نسبت‌ به‌ نيروهاي‌ چپ‌ عواطف‌ مثبت‌ پيدا كرده‌ بودند و عواقب‌ شوم‌ ناشي‌ از ائتلاف‌ ميراز كوچك‌ خان‌ يا احسان‌ اللّه‌ خان‌ و... را از ياد برده‌ بودند و زمينه‌ براي‌ ائتلاف‌ مجدد دو نيروي‌ مبارز مذهبي‌ و چپ‌ آماده‌ شده‌ بود. با چنين‌ زمينه‌اي‌، پس‌ از واقعه‌ سياهكل‌ و ترور «فرسيو» موجي‌ از اعتصاب‌ دانشگاه‌ را فراگرفت‌. دانشجويان‌ غير سياسي‌ نيز با برخورد اولين‌ ضربه‌ باطومها بر سر و كله‌ اشان‌، كم‌ كم‌ سياسي‌ شدند.
در همين‌ ايام‌ با خواندن‌ كتاب‌ «پدر، مادر، ما متهميم‌» براي‌ اولين‌ بار با نام‌ و انديشه‌هاي‌ دكتر شريعتي‌ آشنا شدم‌. محتواي‌ اين‌ كتاب‌ كه‌ اعتراضي‌ كوبنده‌ بر عليه‌ تحريفات‌ مذهبي‌ بود، همچون‌ شوكي‌ بيدار كننده‌ بر اعصاب‌ و روان‌ به‌ خواب‌ رفته‌ من‌ وارد آمد. شوكي‌ كارساز در جهت‌ نوسازي‌ انديشه‌ ديني‌ در دوراني‌ كه‌ فرهنگ‌ شاهنشاهي‌ به‌ وسيله‌ تمامي‌ وسايل‌ تبليغاتي‌ به‌ رگهاي‌ ملت‌ ايران‌ تزريق‌ مي‌شد. 

در آن‌ سالها خواندن‌ كتاب‌ شريعتي‌ جرمي‌ بود نابخشودني‌ و دانشجويان‌ مشتاق‌ نسخه‌هاي‌ كمياب‌ كتابهاي‌ دكتر را مخفيانه‌ دست‌ به‌ دست‌ بين‌ يكديگر مي‌چرخاندند و خطر در مقايسه‌ با «اشتياق‌ به‌ نفس‌ كشيدن‌ در هواتي‌ سالم‌ و پاكيزه‌» ناچيز مي‌نمود. اين‌ اشتياق‌ به‌ قدري‌ زياد بود كه‌ روزي‌ يكي‌ از دختران‌ دانشجو كه‌ آن‌ زمان‌ هم‌ محجبه‌ بود به‌ من‌ گفت‌: از وقتي‌ كه‌ كتابهاي‌ دكتر را شناخته‌ام‌، بقيه‌ كتابها به‌ قدري‌ از چشمم‌ افتاده‌اند كه‌ ديگر نمي‌توانم‌ كتابي‌ جز كتاب‌ دكتر را بخوانم‌ البته‌ من‌ به‌ او توصيه‌ كردم‌ كه‌ با اين‌ حالت‌ مقابله‌ كند و به‌ قول‌ دكتر الينه‌ نشود (حتي‌ به‌ وسيله‌ كتابهاي‌ دكتر). 

لطف‌ خدا واقعاً شامل‌ حال‌ من‌ شد كه‌ با تمام‌ سختي‌، تقريباً تمام‌ كتابهاي‌ دكتر را قبل‌ از انقلاب‌ خواندم‌. با هر كدام‌ تحوّلي‌ شگرف‌ در روحيّه‌ خويش‌ احساس‌ مي‌كردم‌. «تشيع‌ علوي‌، تشيع‌ صفوي‌»، «ابوذر» «حج‌»، «خودسازي‌ انقلابي‌»، «چه‌ بايد كرد»، «چهار زندان‌ انسان‌» و بالاخره‌ «فاطمه‌ فاطمه‌ است‌» و... فاطمه‌ فاطمه‌ است‌، واقعاً غوغا به‌ پا كرد، به‌ خصوص‌ در روحيه‌ دختران‌ دانشجو، كم‌ كم‌ مي‌فهميدم‌ كه‌ نقش‌ زن‌ در يك‌ مكتب‌ الهي‌ چگونه‌ ترسيم‌ مي‌شود، استقلال‌ شخصيتي‌ فاطمه‌ ما را به‌ خود جذب‌ كرده‌ بود. چرا كه‌ تاكنون‌ فاطمه‌ يا دختر پيامبر بود و شخصيتش‌ را از پدرش‌ كسب‌ كرده‌ بود، يا همسر علي‌ بود و شخصيتش‌ را از شوهرش‌ كسب‌ كرده‌ بود و يا مادر حسنين‌ بود و شخصيتش‌ را از پسرانش‌ كسب‌ نموده‌ بود. يعني‌ همواره‌ شخصيت‌ زن‌ حتّي‌ زني‌ مانند حضرت‌ فاطمه‌ بازتابي‌ از شخصيت‌ مرد تعريف‌ شده‌ بود و اينك‌ براي‌ اولين‌ بار با استقلال‌ الگويش‌ تمام‌ نما براي‌ زنان‌ و حتّي‌ مردان‌ مطرح‌ شده‌ بود. وه‌ كه‌ چه‌ زيبا بود لحظه‌اي‌ كه‌ درك‌ كرديم‌ كه‌ فاطمه‌ فاطمه‌ است‌ به‌ تنهايي‌، بدون‌ پدر، همسر و پسر. 

از تحوّلات‌ شگرف‌ ديگر رواج‌ تدريجي‌ حجاب‌ اسلامي‌ بين‌ دانشجويان‌ دختر بود كه‌ سخت‌ تعجّب‌ برانگيز بود. جالب‌تر آنكه‌ دختران‌ با حجات‌ حتّي‌ اگر از زيبايي‌ صورت‌ كم‌ بهره‌ نيز بودند، به‌ خاطر داشتن‌ سيرت‌ زيبا با دانشجويان‌ بسيار شايسته‌ (چه‌ از نظر درس‌، چه‌ از نظر اخلاق‌ و...) ازدواج‌ مي‌كردند و شايد خود اين‌ پديده‌، انگيزه‌ ثانويه‌اي‌ بود در جلب‌ دختران‌ به‌ حجاب‌ اسلامي‌.
شايان‌ ذكر است‌ كه‌ در آن‌ ايّام‌ تبليغات‌ راديو، تلويزيون‌، كتابها و مطبوعات‌، عمدتاً در جهت‌ عريان‌سازي‌ زن‌ و عروسكي‌ شدن‌ او شكل‌ داده‌ شده‌ بود. همين‌ موضوع‌ عظمت‌ كار دكتر را در با حجاب‌ كردن‌ دانشجويان‌ دختر نشان‌ مي‌دهد. اصولاً يك‌ طرف‌ ماجرا براي‌ چگونگي‌ پوشش‌ خانمها، نوع‌ نگاه‌ آقايان‌ است‌ به‌ طوري‌ كه‌ اگر اكثريت‌ آقايان‌ به‌ طرف‌ زن‌ محجّبه‌ جلب‌ شوند و نه‌ به‌ طرف‌ متبرجّه‌ و خودنما. آن‌گاه‌است‌ كه‌ خانمها نيز طبيعتاً به‌ سوي‌ با حجاب‌ شدن‌ كشيده‌ خواهند شد و نه‌ با شعار «يا روسري‌ يا توسري‌». 

خاطره‌ جالب‌ ديگر كه‌ گستردگي‌ نفوذ فرهنگي‌ انديشه‌هاي‌ دكتر را مي‌رساند اين‌ بود كه‌: در مأموريتي‌ اداري‌، راننده‌ اداره‌ با من‌ درد و دل‌ مي‌كرد كه‌ برادر 17 ساله‌اش‌ متحوّل‌ شده‌ و به‌ قول‌ معروف‌ «كله‌اش‌ بوي‌ قرمه‌ سبزي‌ مي‌دهد» به‌ تدريج‌ متوجه‌ شدم‌ كه‌ برادرش‌ «جذب‌ كتابهاي‌ دكتر شريعتي‌ شده‌ و در بدر كتابهاي‌ او مي‌گردد. منهم‌ راننده‌ را متقاعد كردم‌ كه‌ نه‌ تنها برادرش‌ منحرف‌ نشده‌ است‌، بلكه‌ در راه‌ صحيحي‌ افتاده‌ است‌. سپس‌ به‌ او كمك‌ كردم‌ تا بتواند كتابهاي‌ دكتر را به‌ برادرش‌ برساند و با اصرار از او خواستم‌ تا ابتدائاً خودش‌ آنها را بخواند تا مطمئن‌ شود كه‌ موضوعي‌ انحرافي‌ در آنها وجود ندارد.
و امّا دستگيري‌ دكتر به‌ وسيله‌ ساواك‌، غم‌ عظيمي‌ بود كه‌ جوّ دانشجويي‌ را فراگرفت‌. وحشت‌ و اضطراب‌ از دست‌ دادن‌ او را با هيچ‌ عاملي‌ نمي‌توانستيم‌ تسكين‌ دهيم‌. بالاخره‌ چنان‌ كه‌ گفه‌ شده‌ است‌ با وساطت‌ رئيس‌ جمهور وقت‌ الجزاير (چون‌ جزو مبارازن‌ الجزايري‌ هم‌ بود) در جريان‌ قرارداد صلح‌ ايران‌ و عراق‌ در زمان‌ طاغوت‌ از زندان‌ آزاد شد، آزاد شدن‌ او معادل‌ آزاد شدن‌ هزاران‌ هزار نفر از طرفدارانش‌ بود. غرق‌ در شادي‌ و سرور بوديم‌ كه‌ چاپ‌ اولين‌ مقاله‌ از دكتر در كيهان‌، كاخ‌ شاديهاي‌ ما را به‌ ويرانه‌ غم‌ تبديل‌ كرد. 

شايعات‌ زيادي‌ بود، حتّي‌ عده‌اي‌ احتمال‌ سازش‌ دكتر با رژيم‌ شاه‌ را مطرح‌ مي‌كردند، چيزي‌ كه‌ من‌ به‌ هيچ‌ وجه‌ قابل‌ قبول‌ نبود، كسي‌ كه‌ نوشته‌ بود: «اگر همانند عين‌ القضات‌ شمع‌ آجينم‌ كنند، حسرت‌ يك‌ آخ‌ گفتن‌ را بر دلشان‌ خواهم‌ گذاشت‌.» حتماً مرگ‌ را با آغوش‌ باز مي‌پذيرد و تن‌ به‌ ذلت‌ و تسليم‌ نمي‌دهد. او اسطوره‌اي‌ شده‌ بود كه‌ «ساواك‌» در راه‌ شكستنش‌ از هيچ‌ حربه‌اي‌ فروگذار نمي‌كرد. وقتي‌ كه‌ حربه‌ «زر» بر او كارگر نشد و شغل‌ «معلم‌ رو استاد بودن‌» را به‌ استادي‌ دانشگاه‌ ترجيح‌ داد، او را به‌ زندان‌ افكندند. هنگامي‌ كه‌ «زور شكنجه‌هاي‌ ساواك‌ در مثله‌ كردن‌ جسم‌ و روحش‌ به‌ نتيجه‌ نرسيد به‌ حربه‌ ناجوانمردانه‌ «تزوير» متوسل‌ شدند و يكي‌ از مقالات‌ منتشر نشده‌ او را كه‌ ساواك‌ ربوده‌ بود، بدون‌ اطلاع‌ وي‌ در كيهان‌ (پرتيراژترين‌ روزنامه‌ وابسته‌ به‌ رژيم‌) به‌ چاپ‌ رساندند. دكتر كه‌ از شوك‌ اين‌ ضربه‌ هولناك‌ كه‌ به‌ قصد درهم‌ كوبيدن‌ حيثيت‌ سياسي‌ اش‌ طرح‌ريزي‌ شده‌ بود به‌ شدت‌ دچار افسردگي‌ شده‌ بود، پس‌ از مشورت‌ باقران‌، تصميم‌ به‌ مهاجرت‌ گرفت‌ و مصدق‌ آيه‌ «ان‌ الذين‌ آمنوا و الذين‌ هاجروا و جاهدوا في‌ سبيل‌ الله‌ و اولئك‌ يرجون‌ رحمة‌ الله‌» (بقره‌ 218)، شد. به‌ راستي‌ كه‌ مهاجرت‌ از شهر و ديار، از زن‌ و فرزند، از مال‌ و اموال‌ و دل‌ كندن‌ از علايق‌ و دلبستگيها چقدر مشكل‌ است‌. بارها خود شاهد بوده‌ام‌ كه‌ مردان‌ خدا كه‌ حتّي‌ از شهادت‌ در راه‌ خدا هراسي‌ نداشته‌اند، از مهاجرت‌ در راه‌ او هنگامي‌ كه‌ فتنه‌ها احاطه‌ شان‌ كرده‌، سرباز زده‌اند و بهانه‌ي‌ آنها نيز بي‌سرپرست‌ ماندن‌ همسر و فرزندشان‌ بوده‌ است‌. يا ترس‌ از آواره‌ شدن‌ در ديار غريب‌ و به‌ سختي‌ معيشت‌ افتادن‌، مانع‌ مهاجرتشان‌ شده‌ است‌. آيا آنها سرگذشت‌ اصحاب‌ صفّه‌ را نشنيده‌ بودند؟ آيا آنها رزّاق‌ بودن‌ خدا نااميد گشته‌ بودند؟ آيا به‌ راستي‌ مهاجرت‌ در راه‌ خدا حتّي‌ براي‌ بعضي‌ از مردان‌ خدا سخت‌تر از شهادت‌ در راه‌ خدا است‌؟ چه‌ زيبا گفته‌ بود دكتر: «خدايا چگونه‌ زيستن‌ را به‌ من‌ بياموز، چگونه‌ مردن‌ را خود خواهم‌ آموخت‌» به‌ راستي‌ كه‌ چه‌ نيكو زيست‌ و چه‌ نيكو مرد و مصداق‌ آيه‌ و الذين‌ هاجروا في‌ سبيل‌ الله‌ ثم‌ قتلوا اوما تواليزرقنهم‌ اللّه‌ رزقاً حسناً (حج‌ 58).
آن‌ زمان‌ كه‌ خبر شهادت‌ دكتر از خارج‌ از كشور رسيد، كم‌ مانده‌ بود كه‌ قلبم‌ از حركت‌ باازيستد، اشك‌ در چشمانم‌ حلقه‌ زد. چون‌ در جمعي‌ مهمان‌ بودم‌، جمع‌ را ترك‌ كرده‌ و در خلوت‌ به‌ گريستن‌ پرداختم‌. «اي‌ اشكها فرو بريزيد تا شايد آبي‌ بر دل‌ آتش‌ گرفته‌ من‌ شويد.» «اي‌ بغض‌ گلوگير همچون‌ رعد و برق‌ تبديل‌ به‌ فرياد و عصيان‌ شويد تا شايد از مسدود شدن‌ راه‌ تنفسي‌ ام‌ جلوگيري‌ شود.» «اي‌ خداي‌ آسمانها بر زمين‌ فرود آمد و دست‌ نوازشگرت‌ را بر سرم‌ بگذار تا بتوانم‌ غم‌ هجران‌ معلّم‌ شهيدم‌ را فراموش‌ كنم‌»، آه‌ خدايا، خدايا، چه‌ مصيبتي‌، چه‌ فاجعه‌اي‌، چه‌ غمي‌، چه‌ دردي‌، چه‌ غربتي‌، چه‌ سرگشتي‌ اي‌ و... خدايا، خدايا، ما را درياب‌، صبرمان‌ عطا كن‌، صبري‌ جميل‌، صبر بر اين‌ تاريكي‌ كه‌ از خاموش‌ شدن‌ آن‌ شمع‌ انسانيت‌، ما را فراگرفته‌ است‌، خدايا مرا در ياب‌ كه‌ وصف‌ حالم‌ چنين‌ است‌:
شب‌ تاريك‌ و بيم‌ موج‌ و گردابي‌ چنين‌ حايل‌ كجا دانند حلال‌ ما سبكباران‌ سالحها تا صبح‌ خواب‌ به‌ چشمانم‌ راه‌ نيافت‌، با خود زمزمه‌ مي‌كردم‌: خدايا چقدر ناتوانم‌، شاه‌ را بايد كشت‌، او را قصاص‌ بايد كرد، شاه‌ او را كشته‌ است‌.
صبح‌ اول‌ وقت‌، به‌ سراغ‌ كتابفروشي‌ «آذر» رفتم‌ كه‌ يگانه‌ كتابفروشي‌ اي‌ بود كه‌ جرئت‌ فروش‌ كتابهاي‌ دكتر را داشت‌، رفتم‌ تا باز بخرم‌ و ذخيره‌ كنم‌، هرچه‌ را كه‌ از او بازمانده‌ يادگاري‌ عزيزش‌ را كه‌ همان‌ كتابهايش‌ هستند بخرم‌، نگه‌ دارم‌ و به‌ اهلش‌ برسانم‌.
از چند ده‌ متري‌ صفري‌ را ديدم‌، تعجّب‌ كردم‌ چرا كه‌ مغازه‌هاي‌ جلوي‌ دانشگاه‌ معمولاً كتابفروشي‌ است‌ و نه‌ مايحتاج‌ عمومي‌ كه‌ ممكن‌ است‌ مردم‌ به‌ خاطرش‌ صف‌ بكشند!!! 

نزديك‌تر شدم‌، چشمانم‌ را چند بار باز و بسته‌ كردم‌، آيا خواب‌ مي‌بينم‌؟ آيا دچار توهّم‌ شده‌ام‌؟ خير، خير، امواج‌ شادي‌ قلبم‌ را فراگرفت‌، براي‌ لحظه‌اي‌ غم‌ شهادت‌ دكتر را فراموش‌ كردم‌ و شادي‌ زنده‌ شدن‌ آثار دكتر را جايگزين‌ آن‌ ديدم‌. نه‌ اشتباه‌ نمي‌كردم‌ صف‌ جلوي‌ كتاب‌ فروشي‌ آذر كه‌ پشت‌ شيشه‌اش‌ عكس‌ بزرگ‌ از دكتر، همراه‌ با جلمه‌ «اگر مانند عين‌ القضاب‌ شمع‌ آجينم‌ كنند، حسرت‌ يك‌ آخ‌ گفتن‌ را بردلشان‌ خواهم‌ گذاشت‌» نصب‌ شده‌ بود) تشكيل‌ شده‌ بود آن‌ هم‌ به‌ خاطر كتاب‌ ديدم‌، آن‌ هم‌ كتاب‌ عزيرترين‌ عزيزانم‌ مجدداً اشكهايم‌ فرو ريختند، اما اين‌ بار اشك‌ شادي‌، اشك‌ شوق‌ بود. گويي‌ دست‌ نوازشگر خدا بر سر من‌ بود و باعث‌ آرامش‌ قلبي‌ ام‌ شده‌ بود. آرامش‌ از اينكه‌ كوله‌ بار انديشه‌هاي‌ دكتر را برداشته‌اند و به‌ راه‌ افتاده‌اند، آن‌ هم‌ نه‌ يك‌ نفر كه‌ چندين‌ هزار نفر و آن‌ هم‌ نه‌ هزاران‌ نفر معمولي‌، كه‌ هزاران‌ عاشق‌، از جان‌ گذشته‌ و شيفته‌ كه‌ در آن‌ جوّ خفقان‌ و آن‌ فشار جهنّمي‌ ساواك‌، مردانه‌ و شجاعانه‌، قد علم‌ كرده‌ و در روز روشن‌ و جلوي‌ چشم‌ ماموران‌ امنيتي‌ ساواك‌ به‌ خريدن‌ كتابهاي‌ دكتر مشغول‌اند. 

آري‌ خون‌ دكتر چشمه‌ جوشاني‌ براي‌ به‌ راه‌ افتادن‌ جريان‌ انقلابي‌ شد، حوادث‌ خارج‌ از محدوده‌، سخنرانيهاي‌ مسجد قبا و شعري‌ كه‌ شهيد دكتر سامي‌ يار غار دكتر در رثاي‌ دكتر خواند (هرگز شاعر گمنام‌ اين‌ اشعار را نشناختم‌، اميدوارم‌ روزي‌ موفق‌ به‌ آشنايي‌ با ايشان‌ بشوم‌.)
شبهاي‌ شعر گوته‌، اعتصاب‌ دانشگاهيان‌ در دانشگاه‌ صنعتي‌ شريف‌، هجرت‌ امام‌ به‌ فرانسه‌، حوادث‌ قم‌، تبريز و... مسلسل‌ وار قلب‌ شاه‌ را نشانه‌ گرفتند و بالاخره‌ بهار آزادي‌ همراه‌ با شعر مردمي‌ «ديو چون‌ بيرون‌ رود، فرشته‌ درآيد» فرارسيد.
و بالاخره‌ خاطره‌اي‌ به‌ ياد ماندني‌ را از بحث‌ دو دانشجو كه‌ اولي‌ كمونيست‌ به‌ نظر مي‌رسيد و دومي‌ مذهبي‌ نقل‌ مي‌كنم‌ و مقاله‌ را به‌ پايان‌ مي‌برم‌:
فقط‌ چند روز از پيروزي‌ انقلاب‌ گذشته‌ بود كه‌ شاهد بحث‌ زير بودم‌:
دانشجوي‌ اولي‌: انديشه‌هاي‌ دكتر شريعتي‌ 70 سال‌ انقلاب‌ كمونيستي‌ در ايران‌ را به‌ عقب‌ انداخت‌. 

دانشجوي‌ دومي‌: خير تو اشتباه‌ مي‌كني‌، انديشه‌هاي‌ دكتر شريعتي‌ باعث‌ شد كه‌ انقلاب‌ كمونيستي‌ در ايران‌ 700 سال‌ به‌ تأخير بيافتد.
و من‌ بي‌اختيار به‌ ميان‌ بحث‌ شان‌ پريدم‌ و گفتم‌:
آقايان‌ هر دو اشتباه‌ مي‌كنيد چون‌ انديشه‌هاي‌ دكتر شريعتي‌ باعث‌ شد كه‌ ديگر هرگز انقلاب‌ كمونيستي‌ در ايران‌ به‌ وقوع‌ نپيوندد. (1)

پانوشتها
1. ژيلا موحد شريعت‌ پناهي‌، مقالات‌ يادبود شانزدهمين‌ سالگرد علي‌ شريعتي‌، تهران‌، نشر تفكر، 1372، صص‌ 199-193.
13- كرونولوژي‌ زندگي‌ شريعتي‌ (روايت‌ يوسفي‌ اشكوري‌)
* 12 آذر 1312 شمسي‌ در خانواده‌ي‌ استاد محمد تقي‌ شريعتي‌ چشم‌ به‌ جهان‌ مي‌گشايد.
* 1319 شمسي‌ پا به‌ دبستان‌ مي‌گذارد.
* 1329 شمسي‌ به‌ دانشسراي‌ مقدماتي‌ مشهد مي‌رود تا براي‌ معلمي‌ آماده‌ شود
* 1331 شمسي‌ به‌ عنوان‌ معلم‌ در احمد آباد به‌ درس‌ مي‌پردازد
* 1334 شمسي‌ مكتب‌ واسطه‌ را مي‌نويسد
* 1335 شمسي‌ ابوذر غفاري‌ را ترجمه‌ مي‌كند
* 1335 شمسي‌ به‌ دانشكده‌ي‌ ادبيات‌ مشهد وارد مي‌شود
* 1335 شمسي‌ سلسله‌ مقالات‌ «تاين‌ بي‌و تاريخ‌» را در روزنامه‌ي‌ خراسان‌ مي‌نويسد
* 1335 شمسي‌ مقاله‌ي‌ «من‌ كدامم‌؟» را در مجله‌ي‌ فرهنگ‌ مشهد مي‌نويسد
* 1336 شمسي‌ آيا مسلمانان‌ پيش‌ از كريستف‌ كلمب‌ آمريكا را كشف‌ كرده‌اند؟ مجله‌ي‌ فرهنگ‌
* 1336 شمسي‌ از جمله‌ اعضاي‌ نهضت‌ مقاومت‌ ملي‌ است‌ كه‌ در مشهد گرفتار مي‌شود و با پدر و عده‌اي‌ ديگر از ياران‌ به‌ زندان‌ قزل‌ قلعه‌ آورده‌ مي‌شود
* 1336 شمسي‌ از قزل‌ قلعه‌ آزاد مي‌شود
* 1338 شمسي‌ نيايش‌، نوشته‌ي‌ آلكسيس‌ كارل‌ را ترجمه‌ مي‌كند
* 1338 شمسي‌ از دانشكده‌ي‌ ادبيات‌ مشهد ليسانس‌ مي‌گيرد و چون‌ رتبه‌ي‌ اول‌ شده‌ بود بايد به‌ فرانسه‌ بفرستندش‌، ولي‌ مشكلات‌ در كارش‌ هست‌ كه‌ نمي‌تواند رفت‌.
* 1339 شمسي‌ «خوش‌ بيني‌ و بدبيني‌» نوشته‌ي‌ ژان‌ ايزوله‌ را ترجمه‌ مي‌كند و در مجله‌ي‌ آستان‌ قدس‌ منتشر مي‌شود.
* 1339 شمسي‌ بالاخره‌ مشكلات‌ به‌ شكلي‌ حل‌ مي‌شود و او به‌ فرانسه‌ مي‌رود. در فرانسه‌ در دو رشته‌ي‌ تاريخ‌ و جامعه‌ شناسي‌ مذهبي‌ به‌ تحصيل‌ مي‌پردازد.
* 1959 ميلادي‌ به‌ سازمان‌ آزادي‌ بخش‌ الجزاير مي‌پيوندد و سخت‌ به‌ فعاليت‌ مي‌پردازد.
* 1960 ميلادي‌ «به‌ كجا تكيه‌ كنيم‌؟» مقاله‌اي‌ است‌ كه‌ در يكي‌ از نشريات‌ فرانسه‌ منتشر مي‌شود
* 1961 ميلادي‌ «شعر چيست‌؟» سارتر را ترجمه‌ و در پاريس‌ منتشر مي‌كند.
* 1961 ميلادي‌ در پاريس‌ به‌ علت‌ فعاليت‌ در سازمان‌ آزادي‌ بخش‌ الجزاير گرفتار مي‌شود و در زندان‌ سيته‌ي‌ پاريس‌ با گيوز مصاحبه‌اي‌ مي‌كند كه‌ در سال‌ 1965 در توگو چاپ‌ مي‌شود.
* 1962 ميلادي‌ «مرگ‌ فرانتز فانون‌» عنوان‌ مقاله‌ ايست‌ كه‌ در پاريس‌ منتشر مي‌كند
* 1343 شمسي‌ پس‌ از گرفتن‌ دكترا در هر دو رشته‌ي‌ تاريخ‌ و جامعه‌ شناسي‌ مذهبي‌ به‌ ايران‌ باز مي‌گردد و در مرز تركيه‌ و ايران‌ در بازرگان‌ توقيف‌ مي‌شود، زن‌ و فرزندانش‌ با اتومبيل‌ ديگري‌ و خودش‌ با اتومبيل‌ پليس‌ به‌ تهران‌ آورده‌ مي‌شود و چند ماه‌ در قزل‌ قلعه‌ به‌ سر مي‌برد.
* 1344 شمسي‌ در فرهنگ‌ مشهد به‌ عنوان‌ دبير در يكي‌ از روستاهاي‌ مشهد تدريس‌ مي‌كند، سپس‌ به‌ شهر مي‌آيد و در دبيرستانها به‌ تدريس‌ مي‌پردازد. بالاخره‌ به‌ عنوان‌ استاديار تاريخ‌ وارد دانشگاه‌ مشهد مي‌شود.
* 1346 تا 1352- در مشهد- حسينه‌ي‌ ارشاد- ديگر محافل‌ دانشگاهي‌ تهران‌ و شهرستانها به‌ سخنراني‌ مي‌پردازد و بيشتر آثار انسان‌ ساز و زندگي‌ بخش‌ او مربوط‌ به‌ همين‌ دوره‌ است‌.
* مهر ماه‌ 1352- حسينه‌ي‌ ارشاد را مي‌بندند و به‌ جستجوي‌ دكتر علي‌ شريعتي‌ مي‌پردازند و چون‌ او را نمي‌يابند پدر پيرش‌ استاد شريعتي‌ را به‌ عنوان‌ گروگان‌ به‌ زندان‌ مي‌برند و بيش‌ از يكسال‌ در زندان‌ نگه‌ مي‌دارند.
* دو ماه‌ بعد، دكتر خودش‌ را به‌ پليس‌ معرفي‌ مي‌كند و تا آخر اسفند 1353 يعني‌ 18 ماه‌ در سلولهاي‌ مجرد كميته‌ زنداني‌ مي‌شود.
* از 1354 تا ارديبهشت‌ 1356 در تهران‌ و مشهد به‌ يك‌ زندگي‌ شبانه‌ ادامه‌ مي‌دهد و چون‌ اين‌ ركود با طبع‌ سركش‌ و فعال‌ و پر جنب‌ و جوش‌ او سازگار نيست‌ بالاخره‌ تصميم‌ خود را مي‌گيرد.
* 26 ارديبهشت‌ 1356- همسر و فرزندانش‌ عازم‌ اروپا و پيوستن‌ به‌ او مي‌شوند، ولي‌ در فرودگاه‌مهرآباد ازخروج‌ همسرش‌ جلوگيري‌ و دو دخترش‌ به‌ اروپا مي‌روند و يك‌ شب‌ تا پاسي‌ از شب‌ در كنار پدرشان‌ به‌ سر مي‌برند.
* 29 خرداد 1356- علي‌ به‌ آرزوي‌ خود مي‌رسد و جام‌ گواراي‌ شهادت‌ را مي‌نوشد و به‌ فوزي‌ مي‌رسد كه‌ خداوند كعبه‌ به‌ او داده‌ بود.


وبلاگ-کد لوگو و بنر


دكتر شريعتي، خاطرات وانديشه‌ها (1)

 

دكتر شريعتي، خاطرات وانديشه‌ها (1)

در فاصله كوتاهي كه به انتشار يادمان فراق معلم شهيد انقلاب، دكتر علي شريعتي مانده بود با سئوالاتي پيرامون «نفش فكري دكتر در پيروزي انقلاب»، نگرش وي بر برداشت سنتي از دين، ميزان نقدپذير بودن آراء ايشان، نحوه‌ي برخورد دكتر با فرهنگ و تمدن مغرب‌زمين و ... به سراغ مهندس مهدي بازرگان رفتيم و ايشان با توجه به نامساعد بودن وضع مزاجي و فرصت زماني‌كوتاهي ‌كه تا انتشار ويژه‌نامه در اختيارشان نهاده‌ بوديم، در گفت‌وگويي يك ساعته با سرويس معارف روزنامه جهان اسلام شركت نمودند و به ذكر نكاتي تاريخي- توضيحي درباره‌ي مقاطع خاصي از زندگي دكتر پرداختند كه ذيلاً توجه خوانندگان گرامي را به آن جلب مي‌نمائيم:

 

   

  • ميزان آشنايي شما با دكتر شريعتي و آراء و مكتوبات او تا چه حد است؟

  □ ارتباطم با دكتر شريعتي بسيار نزديك و صميمي، و آشنايي‌ام با او از خيلي وقت پيش بود؛ حتي يادم هست‌كه پس از شهادت او وقتي با مرحوم استاد محمدتقي شريعتي صحبت مي‌كرديم، ايشان به من گفت كه مي‌دانيد دكتر شريعتي را شما براي تحصيل جامعه‌شناسي به اروپا فرستاديد؟ من گفتم: يادم نيست. و ايشان گفتند كه : بله با علي بعد از تمام كردن متوسطه، خدمت شما رسيديم و گفتيم كه او تمايل به تحصيل در فرنگ دارد و مي‌خواهد با شما مشورت كند كه در چه رشته‌اي تحصيل كند و شما گفتيد، اروپا رفتن خيلي هم خوب است و بهتر است كه جامعه‌شناسي بخواند؛ چون معمولاً استادان جامعه‌‌شناسي و جامعه‌شناسان اغلب متفكريني هستند كه ضددين‌اند و اساساً جامعه‌شناسي به عنوان يك رشته‌ي الحادي و ضد خدا معرفي شده است و حتي يهودي‌ها بيشتر جامعه‌شناسي مي‌خوانند، و اينكه جامعه‌شناسي رشته و زمينه‌اي است كه از آن خيلي مي‌شود به نفع اسلام و پاسخ‌گويي به ايرادات استفاده كرد. و ايشان [علي شريعتي] رفت. به اين ترتيب من چنين همكاري نزديكي با علي از همان اول داشتم. بعدها هم كم و بيش با هم بوديم. اما در سخنراني‌هايش در آن پنج سال كه اوج فعاليت او بود، خيلي حضور نداشتم و فقط گاه‌گاهي در حسينيه ارشاد حاضر مي‌شدم. كتاب‌هاي دكتر شريعتي را هم بيشتر آن نوعش را مي‌خواندم كه مورد اعتراض و اتهام و هوچي‌گري بود، مانند «تشيع  علوي و تشيع صفوي»، چرا كه با اصول كلي تفكر وي و جهت حركتش توافق داشتم و خود را ملزم مي‌ديدم كه مدافع آراي منطقي او باشم. در آن سال‌ها، آقايي به نام محمدعلي انصاري كتابي به نام «دكتر چه مي‌گويد؟» نوشته بود و تهمت‌هاي بسيار عجيب و زشت به دكتر وارد كرده بود. من آن كتاب را كه خواندم، ديدم مطالبي را به دكتر استناد داده كه نه تنها به عقل جور در نمي‌آيد، بلكه حتي مأخذ آنها را نيز معرفي نكرده است؛ مثلاً گفته دكتر در فلان كتاب و فلان صفحه به حاضرين در سخنراني خود گفته است كه چرا وقت خود را در اينجاها تلف مي‌كنيد! برويد و در همين باشگاه رو به روي حسينيه- كه از مراكز فساد و وابسته به ساواك بود- تفريح كنيد! من واقعاً متعجب شدم و شاخ در آوردم، و چون نشاني داده بود، اين كتاب را تهيه كردم و خواندم اما اثري از آن حرف‌ها نديدم... و حتي به مرحوم دكتر بهشتي گفتم، آقا چرا يك روحاني بايد چنين مزخرفاتي را بنويسد؛ اين وظيفه‌ي شماست كه پاسخ دهيد؛ چون من اگر پاسخ بگويم يك نفر غير معمّم هستم و از همان قماش كه دكتر شريعتي بود؛ شما لااقل جواب بدهيد. مرحوم دكتر بهشتي گفتند كه شما بهتر مي‌توانيد جواب بدهيد و من گفتم كه قبلاً جواب داده‌ام و باز هم جواب مي‌دهم، اما شما موقعيتي داريد كه روي منبر بهتر مي‌توانيد به اين اتهامات جواب بدهيد...

  پس از اختلاف دكتر شريعتي با مرحوم استاد مطهري، اطلاعيه و اعلاميه مشتركي از طرف بنده و مرحوم مطهري منتشر مي‌شود. خود دكتر شريعتي گفته بود كه من اختيار تامّ مي‌دهم به مطهري و بازرگان كه كتاب‌هاي من را بخوانند و هر جا را كه لازم ديدند خودشان اصلاح كنند...

 

  • آقاي مهندس، گويا دكتر وصيتي هم كرده بود كه آقايان محمدتقي جعفري و محمدرضا حكيمي، آثارش را تصحيح كنند؟

  □ شايد؛ ولي يادم هست كه در همان اواخر، مرحوم مطهري به بنده مراجعه كرد و اين كار را شروع كرديم. مرحوم مطهري گفت : اجازه بدهيد از همان كتاب «چه بايد كرد» و «از كجا آغاز كنيم» شروع كنيم. يك جلسه هم نشستيم و آن كتاب را خوانديم. اما بعداً گرفتاري‌هايي پيش آمد و دوران مبارزات شروع شد و در نتيجه فرصتي پيدا نكرديم كه آن كار را ادامه دهيم. اين مقدمه را به اين لحاظ گفتم كه من كتاب‌هاي دكتر شريعتي را به‌طور كامل و دقيق و آن‌گونه كه سئوالات شما ايجاب مي‌كند، مطالعه نكرده‌ام و نمي‌توانم به‌طور دقيق به سئوالات شما پاسخ دهم. و متأسفانه من علاوه بر اين، فرصت و حالي ندارم، بضاعت علمي پاسخ به اين مسائل مهم را هم ندارم، و حيف است كه در مورد شريعتي پاسخ‌هاي سبك و سست داده شود.

 

  • آقاي مهندس گويا چندي پس از صدور اعلاميه‌ي مشترك شما و مرحوم مطهري، شما امضاي خودتان را پس گرفتيد؛ اگر ممكن است قدري پيرامون همين مسئله توضيح بفرماييد؟

  □ واقع مسئله اين است كه من امضايم را پس نگرفتم؛ مسئله از اين قرار بود كه در آن بحبوحه‌ي حملات به دكتر شريعتي كه متأسفانه از ناحيه‌ي برخي علما نيز به آن دامن زده مي‌شد و حتي مثلاً آقاي مرتضي عسكري گفته بود كه دكتر شريعتي اعدا عدو دين است- البته من از خودش اين را نشنيدم ولي از ديگران شنيدم- و يا مثلاً از مرحوم علامه طباطبايي نيز نوشته‌اي در مورد شريعتي گرفته بودند كه البته به آن تندي و زشتي كه پاسخ ديگران بود، نبود و ايشان گفته بودند «كه آراي دكتر شريعتي عموماً با آنچه ما از دين مي‌فهميم تطبيق نمي‌كند.» در اين ميان من كه با مرحوم مطهري ارتباط و نزديكي بسيار صميمانه‌اي داشتم، فكر كردم كه همان‌طور كه اگر دكتر بهشتي در جواب انصاري مطلبي مي‌گفت مفيد بود، مرحوم مطهري هم اگر در مورد دكتر شريعتي مطلبي بگويد خيلي مفيد خواهد بود.

  اتهامات عليه دكتر شريعتي تا آنجا پيش رفته بود كه او را بي‌دين، معاند و ضدخدا معرفي مي‌كردند. و من فكر كردم كه اگر مرحوم مطهري در مورد دكتر چيزي بگويد مفيد خواهد بود... در آن جمعي كه همه بوديم، به ايشان تكليف شد كه چيزي در اين مورد بگويند و يا بنويسند و ايشان گفتند كه به طور مشترك با شما (مهندس بازرگان) اعلاميه بدهيم. و من هم قبول كردم چون وسيله‌اي بود كه مرحوم مطهري در اين مورد چيزي بگويند. لذا با مشورت يكديگر متني را تهيه كرديم و بيشتر هم ارزش آن كار، به خاطر امضاي آقاي مطهري بود،‌چون شخصيتي روحاني و محقق و ذي‌نفوذ بود. در آن نامه ما با ذكر مراتب ايمان و اعتقاد و خدمات دكتر شريعتي و نبوغ او و تأثير او در انقلاب و مؤمن‌سازي جوانان،‌به ذكر نكاتي پرداختيم. مثلاً از آنجا كه ايشان در غرب تحصيل كرده و از منابع دست اول دور بوده، ممكن است در بعضي نظرات خود آن‌گونه كه بايد و شايد، نظرات دقيق و عميق و مطابق با نصوص ديني ارائه نكرده باشد. واقعاً هم تمام نظريات ايشان كه درست نبوده و نيست. اما عمده نظر ما اين بود كه بگوييم ايشان مسلمان است، علاقه‌مند، معتقد و خدمت‌گزار به نسل جوان... اما پس از انتشار اين اطلاعيه، حتي از طرف دوستان هم به من اعتراض شد. بازار تهمت و شايعه هم كه مي‌دانيد در كشور ما هميشه داغ و پرمشتري است. از همين نامه كه جهت دفاع از دكتر تهيه شده بود برداشت‌هاي متناقضي صورت گرفت. مثلاً عده‌اي آمدند و گفتند آقا، اين چه كاري بود، اطلاعيه‌اي داديد كه دست‌آويز ساواك هم شده است... لذا شايد درست برعكس آن چه كه ما از آن نامه انتظار داشتيم، تأثيري متضاد به وجود آمد. چون آن نامه‌، نود درصد تأييد و تجليل شريعتي بود و اصلاً قابل قياس و مقايسه با آنچه كه علما در مورد شريعتي داده بودند، نبود- حتي در مقايسه با متين‌ترين و مؤدبانه‌ترين آنها كه از مرحوم علامه طباطبايي بود-. ولي از آنجا كه در آن نامه، اشاره‌اي هم كرده بوديم كه آنچه ايشان گفته است ممكن است به طور تام درست و دقيق نباشد، ‌مورد رنجش دوستان واقع شد. البته ساواك هم از اين مسئله استفاده كرد و چون قصدش اختلاف‌اندازي بود شايد به نشر آن نامه اقدام نموده باشد تا ميان ما و شريعتي اختلاف بيفكند. بر اين اساس لازم بود كه بنده يك اعلاميه‌ي توضيحي هم بدهم، در آن نامه، ضمن بزرگداشت مجدد شريعتي، گفتم و نوشتم كه از روشنفكران ما انتظار نمي‌رود كه شخص‌پرست و متعصّب باشند، چنان‌كه شريعتي هم اين گونه نبود. اين بود كه نه من و نه مرحوم مطهري هيچ يك امضاي خود را پس نگرفتيم، بلكه مي‌خواستيم خشم و هيجان بسيار شديد طرفداران متعصب شريعتي را كه در خصوص انتشار آن نامه‌ي مشترك ايجاد شده بود- و تحقيقاً مطلوب دكتر شريعتي هم نبود- تقليل و تسكين دهيم. با اين حال، اقدام و پاسخ به اتهامات و نظرات روحانيون و علما را من ادامه دادم... ملاقاتي با مرحوم آقاي محلاتي داشتم؛ ايشان از كساني بود كه هنوز چيزي عليه دكتر شريعتي نگفته بود. ايشان تابستان‌ها به تهران و شمال مي‌آمدند. يكي از دوستان شيرازي با من صحبت كرد و قبل از اينكه آيت‌‌الله محلاتي به تهران بيايد به من گفت كه آقاي محلاتي را درياب! و با ايشان قبل از آنكه عليه شريعتي چيزي بگويد، صحبت كن. من هم با آقاي محلاتي ديدار و ملاقاتي داشتم. ايشان هم از من پرسيد، نظر شما در مورد شريعتي چيست؟ من گفتم كه بعضي كتاب‌هاي شريعتي را كه مي‌خواندم، از جمله «فاطمه، فاطمه است»، به ارادت و احترام من نسبت به ائمه و شخص حضرت زهرا(س) افزود؛‌ و البته منظورم از گفتن اين مطالب آن بود كه به آقاي محلاتي به طور ضمني گفته باشم شريعتي شيعه است و معتقد به اهل بيت. بعد اين داستان را برايش تعريف كردم كه: در يك سالي، كه آقاي محمدامين جبل‌عاملي به ايران و به حسينيه ارشاد دعوت شده بود، در يك مهماني خصوصي كه طالقاني، مطهري، جزايري و عده‌اي ديگر هم بودند، من از ايشان پرسيدم كه آيا اين شايعه درست است كه آخرين سخنراني شما به اين علت لغو شد كه دكتر شريعتي در پاسخ به دانشجوياني كه از اهل‌بيت سئوال كرده بودند گفته بود كه «اين حرف‌ها همه مزخرف است»؟ (چرا كه چنين شايعه‌اي مطرح بود كه آقاي جبل‌عاملي به اين علت، سخنراني خود را انجام نداده است). ايشان با تعجب و ناراحتي گفتند كه خير، من آن روز ناخوش بودم و نمي‌توانستم سخنراني كنم.

  براي آقاي محلاتي گفتم همان‌طوركه مي‌بينيد اين‌گونه وقايع و حوادث را تحريف‌ مي‌كنند و شخصيت‌ها را مورد ترديد قرار مي‌دهند. و همين داستان و توضيح من باعث شد كه آقاي محلاتي قانع شوند و اعلاميه و اظهارنظري بر عليه دكتر شريعتي نكنند.

  يك جريان ديگر هم برايتان تعريف مي‌كنم؛ پس از فوت دكتر شريعتي، يك روز- كه از اعياد مذهبي هم بود- ‌در قم به ديدار مرحوم آيت‌الله مرعشي نجفي رفتم (بين ما و ايشان نسبت خويشاوندي هم بود). چون روز عيد بود، عده‌اي از علما در منزل ايشان بودند. ايشان از من پرسيدند كه دكتر شريعتي چه مي‌گويد و اين اظهارنظر علما و دانشمندان در مورد ايشان به چه خاطر است. بنده هم توضيحاتي دادم و گفتم كه ايشان مؤمن و معتقد است و گفته‌هايش نيز اثر فراواني روي جوانان ما نهاده است. ايشان هم تا آن وقت هنوز چيزي بر عليه شريعتي نگفته بود. با اين توضيحات جوّ مجلس تقريباً موافق با دكتر شريعتي مي‌نمود، اما در همين حين يكي از آقايان حضّار گفت كه مي‌دانيد دكتر شريعتي معتقد به اسلام بدون روحانيت بود؟ با اين قول، گويي مجلس به يك باره متغير و متشنّج شد كه البته من هم توضيحاتي دادم...

 

  • جناب آقاي مهندس،‌ ما سئوالات زيادي در ارتباط با شريعتي و افكار و آراي او داشته و داريم، اما گويا فرصت و نيز مساعدتي در حال و مزاج شما نيست؛ فلذا به چند سئوال كوتاه اكتفا مي‌كنيم. لطفاً اگر ممكن است، نقش انديشه‌هاي دكتر شريعتي را در تكوين انقلاب اسلامي بفرماييد؟

  □ دكتر شريعتي تأثيرات فراواني بر انقلاب داشته است. اگر بپذيريم كه انقلاب اسلامي ما بر چهار و يا سه پايه بنا شده است، ‌دو پايه‌ي آن از آنِ دكتر شريعتي است؛ يعني اوست كه اين مباني را محكم كرده است؛ البته بعضي معتقدند كه پايه سومي هم از آن اوست. ‌آن دو پايه‌ي اول، يكي شهادت است و ديگري امامت و سومي هم مستضعفين. او با افكار، آراء، نوشته‌ها و عمل خود چيزي را در جامعه‌ي ايران به‌وجود آورد كه قبلاً يا اصلاً نبود و يا خيلي ضعيف بود.

  ايراني به‌طور‌كل، در عالمِ فداكاري در راه مال و خرج‌كردنِ زكات و ايثارِ ثروت و مال، سرآمد همه‌ي ملل است و واقعاً موقوفات آن طوركه در ايران  وجود دارد، ‌در هيچ جاي ديگر، نيست؛ اما وقتي پاي جان به ميان مي‌آيد، ايراني هميشه قدري تعلل داشته است. شريعتي ايده‌ي شهادت را به طور كلان و گسترده در جامعه رايج و جاري كرد. ما در مبارزات جوانانمان با شاه و پس از آن در جنگ با عراق ديديم كه يكي از پايه‌هاي بسيار مستحكم پيروزي امام خميني، همين آمادگي مردم براي شهادت بود. چنان‌كه خود ايشان گفته بود: ملتي كه شهادت دارد پيروز است. انصافاً سهم دكتر شريعتي در امر توسعه و ترويج اين ايده بسيار زياد است و به احتمال زياد اگر او اين آمادگي و اين استقبال از جهاد و شهادت را ايجاد نكرده بود جوانان به اين راحتي و سهولت، به دنبال شهادت نمي‌رفتند. تعاليم دكتر شريعتي مثل موج بود كه همه جا مي‌رفت؛ در شهرها و روستاها و دهات و در ميان تمام قشرهاي جامعه از بي‌سواد و باسواد و روشنفكر رايج بود. و ما اگر ملتمان را شهيدپرور مي‌ناميم، بايد اين صفت را براي شريعتي برازنده‌تر بدانيم و اين مسئله‌ي شهادت از اركان مهم پيروزي انقلاب و حاكميت روحانيت بود.

  دومين ركن مهم پيروزي، مسئله‌ي رهبري و امامت و ولايت فقيه بود. از خصوصيات اسلام، مسئله‌ي امامت به همين شكل خاص است. و اكنون شريعتي سعي مي‌كرد كه تلقي شيعي از امامت و ولايت را اثبات و ترويج كند. او معتقد به دموكراسي هدايت شده و رهبري شده بود و در كتاب «امت و امامت» اظهار كرده است كه من از اين كشفم خوشحال هستم كه فهميده‌ام امت و امام از مشتقات يك ريشه هستند و ما اين امتياز را نسبت به غربي‌ها و افكار غربي داريم كه آنها از كلمه‌ي ناسيون و ناسيوناليسم استفاده مي‌كنند كه ريشه‌ي آن از ولادت و زادن است ولي ما «امام» را به كار مي‌گيريم كه معناي اجتماعي دارد و اساساً رهبري در انديشه‌ي اسلامي لازمه‌ي زندگي اجتماعي و جمعي است.

  در مرحله‌ي سوم، شريعتي معنا و مفهوم «مستضعف» را وارد جامعه‌ي فكري ما كرد؛ چنان‌كه در بيانات و تأكيدات و توصيه‌هاي امام هم ما اين معنا را مي‌ديديم. البته دكتر شريعتي معناي خاصي براي اين كلمه قائل بود و مستضعف را بنا بر انديشه‌ي قرآني، صاحب ضعف فكري و فرهنگي مي‌دانست و آن را به كساني اطلاق مي‌نمود كه در زير يوغ اغنيا- كه خود را «ربّ» مي‌دانستند- قدرت فكري و فرهنگي خود را از دست داده است. شريعتي «مستضعف» را به جاي «پرولتر»- كه ماركس و لنين به كار مي‌بردند- به‌كار مي‌برد و، انقلاب را نه معلول پرولترهاي اقتصادي كه حاصل رنج‌هاي مستضعفان مي‌دانسته است.

 

  • آيا با توجه به‌نگرش خاص دكتر به‌دين، به‌نظر شما، از فحواي‌كلام و انديشه‌ي ايشان بر نمي‌آيد‌كه دين‌ را نه فقط براي آخرت بلكه به‌عنوان يك سلاح دنيوي نيز به‌كار مي‌برد؟

  □ البته من نمي‌خواهم به‌طور خيلي وسيع وارد اين بحث شوم؛ من در همين مسئله سخنراني داشته‌ام كه آيا دين و رسالت دين، اصلاح زندگي دنيوي است و يا توجه دادن به خدا و آخرت؟- كه ممكن است چاپ شود، اگر اجازه بدهند-. اما فقط اشاره مي‌كنم كه نگاه دكتر شريعتي به دين نگاه كسي بود كه درد اجتماعي داشت؛ دردمنديِ اجتماعي- سياسي شريعتي، او را به دين و نگاه و توجه به دين كشاند. البته عموماً از دين چنين برداشتي دارند كه مي‌خواهند برنامه‌ي كامل و جامعي براي سامان بخشيدن به زندگي ارائه نمايند؛ در واقع اسلام را به عنوان يك ايدئولوژي در مقابل ماركسيسم و يا ناسيوناليسم مطرح مي‌كنند. من در آن سخنراني از نظرات دكتر شريعتي هم سخن گفته‌ام كه مشروح آن را ان‌شاءالله خواهيد ديد. البته ممكن است به نظر شما اين اشكال به نظر برسد كه اگر دين را امري قدسي و آخرتي بدانيم آيا اساساً اين نوع نگاه به دين، با في‌المثل تشكيل نهضت‌آزادي و تلاش براي تشكيل يك سازمان، كه با كمك از انديشه‌هاي ديني، مبارزه مي‌كند، تناقض ندارد؟ كه در اينجا به طور مفصل نمي‌توانم وارد اين بحث بشوم.

 

  • با توجه به‌تعلق خاطري كه دكتر شريعتي به اومانيسم داشت، عده‌اي از منتقدين وي را فردي كه مباني نگرش‌هاي خود را از غرب گرفته و شايد به نوعي غرب‌گرا و غرب‌زده بوده است، مي‌دانستند؛ در اين مورد توضيح بفرماييد ؟

  □ تا آنجا كه من يادم هست به او كمتر از اين نوع ايرادات وارد مي‌كردند. اتهام او غرب‌زدگي نبود، بلكه اساساً ضددين بودن، الحاد، التقاط و... بود. اومانيست‌بودن اتهامي است كه اين روزها بيشتر به خود ما وارد مي‌كنند. شايد در فحواي ايراداتي كه به دكتر شريعتي وارد مي‌كردند نوعي حسادت و حساسيت وجود داشت؛‌گويي بعضي نمي‌پسنديدند كسي خارج از حوزه‌ي روحانيت در برسي مسائل اسلامي با آنها رقابت داشته باشد. و شايد اصلاً در همه‌ي اديان اين گونه باشد كه روحانيون تمايل ندارند كه در برابر فهم آنها از دين، فهم ديگري مطرح گردد؛ لذا بيشتر دشمني‌ها از اين جهت بود و توجهي نداشتند كه در اثر تعاليم او (دكتر شريعتي) جواناني كه هيچ تعلق خاطري به اسلام نداشتند و حتي شعائر ديني را نيز رعايت نمي‌كردند، به اسلام متعهد و متعبّد شوند.

  ما اگر امروز از اومانيسم سخن مي‌گوييم بدان دليل است كه معتقديم اسلام به بهترين شكل و بهترين وضع از انسان و حقوق انسان سخن گفته و حمايت كرده است و عقيده داريم كه آزادي‌خواهي (ليبراليسم) در درون اسلام است و از دل اسلام برمي‌آيد.

 

  • به عنوان آخرين سئوال از حضرت‌عالي، خواهش مي‌كنيم بفرماييد آيا امروز جامعه‌ي ديني ما محتاج يك تبيين و تفسير واحد از دين مي‌باشد (يعني نگرش معهود سنتي) و يا اينكه لازم است به دين از نگاه‌ها و مناظر متفاوت و متعدد نظر افكنده شود؟

  □ به عقيده‌ي بنده- كه البته با آراي مرحوم طالقاني و مرحوم مطهري نيز هماهنگ است- ما بايد اول منظورمان را از «سنت» مشخص كنيم. منظور از سنت چيست؟ به نظر من، امروز بايد به اسلامِ قرآني بازگرديم. سنتِ ما قرآنِ ماست و نگاه سنتي به دين؛ يعني نگاه قرآني به دين. همان‌طوركه سيدجمال هم مي‌گفت، اسلام برخاسته از قرآن و تأييدشده با عترت بايد منظور ما باشد. و اگر فقط با ديد جامعه‌شناسي و يا علمي و يا عرفاني و يا معرفت‌شناسي بدون نظر به قرآن و منطق قرآن، به دين نگاه شود بي‌حاصل است؛ ولي اگر به دين با نگاه قرآن نظر افكنيم، هم مسائل علمي و هم مسائل جامعه‌شناسي و معرفت‌شناسي وجود دارد. بنده خودم تمام مطالعات ديني‌ام، ديد علمي دارد ولي هيچ‌گاه از نگاه قرآن به اسلام هم غفلت نكرده‌ام؛ ما سعي در فهم علمي قرآن و پاسخ به ايرادات علمي وارد بر اسلام داشته‌ايم. البته نوع نگاه به دين، انحصاري هم نيست و از دريچه‌هاي مختلف بايد به آن نگريست؛ اما چنان كه گفتم هيچ وقت نبايد از قرآن غفلت كرد:

اِذا التَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ المُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ. (2)

  با اين ديد و با اين نگاه، نظركردن مناظر مختلف به اسلام بي‌اشكال است و، تنوع نگاه‌ها- كه شما اشاره كرديد- در اين صورت مفيد خواهد بود؛ و البته شريعتي هم با اين نوع نگاه مخالفت نداشت.

 

  • بسيار سپاس‌گزاريم كه علي‌رغم نامساعد بودن شرايط مزاجي، وقت خود را در اختيار ما و خوانندگان قرار داديد.

  

1. متن تنقيح شده‌ي مصاحبه نشريه جهان اسلام با مهندس بازرگان در سالگرد رحلت معلم انقلاب، دكتر علي شريعتي؛ به نقل از مجله «جهان اسلام» صفحات 25 تا 28 و 154، شماره 5، مورخ خرداد 1372.

 

2. حديث نبوي: هنگامي كه فتنه‌ها چون شب تاريكي شما را احاطه كرد و پوشاند رو به قرآن  آوريد، به قرآن بازگشت كنيد.

 

 


وبلاگ-کد لوگو و بنر


حال دنيا

+ نوشته شده در  شنبه بیست و هفتم شهریور 1389ساعت 15:41  توسط سما  |  نظر بدهید

حال دنیا

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 

 

 

 

  حال دنیا را پرسیدم من از فرزانه ای.

         گفت :یا باد است یا خواب است یا افسانه ای

                   گفتمش احوال عمرم را بگو تا عمر چیست؟              

                          گقت: یا برقست یا شمعیست یا پروانه ای

                                   گفتمش آنان که میبینی بر او دل  بسته اند

                                               گفت :یا کورند یا مستند یا دیوانه ای

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com

+ نوشته شده در  پنجشنبه هجدهم شهریور 1389ساعت 8:41  توسط سما  |  نظر بدهید

 

ماه من ، غصه چرا ؟!
آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم وآبي و پر از مهر ، به ما مي خندد !
يا زميني را که، دلش ازسردي شب هاي خزان
نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبريز شد و
نفسي از سر اميد کشيد
ودر آغاز بهار ، دشتي از ياس سپيد
زير پاهامان ريخت ،

تا بگويد که هنوز، پر امنيت احساس خداست !   

 

 

ماه من غصه چرا !؟!
تو مرا داري و من
هر شب و روز ،
آرزويم ، همه خوشبختي توست !
ماه من ! دل به غم دادن و از ياس سخن ها گفتن
کارآن هايي نيست ، که خدا را دارند ...
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزي، مثل باران باريد
يا دل شيشه اي ات ، از لب پنجره عشق ، زمين خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ، چتر شادي وا کن
وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست !
او هماني است که در تار ترين لحظه شب، راه نوراني اميد
نشانم مي داد ...
او هماني است که هر لحظه دلش مي خواهد ، همه زندگي ام ،
غرق شادي باشد .... 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

ماه من !

 

 

 

غصه اگر هست ! بگو تا باشد !
معني خوشبختي ،
بودن اندوه است ...!
اين همه غصه و غم ، اين همه شادي و شور
چه بخواهي و چه نه ! ميوه يک باغند
همه را با هم و با عشق بچين ...
ولي از ياد مبر،
پشت هرکوه بلند ، سبزه زاري است پر از ياد خدا

 

و در آن باز کسي مي خواند ،
که خدا هست ، خدا هست
و چرا غصه ؟ چرا !؟!

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

چند تا دوسم داری ؟ همیشه وقتی یکی ازم می پرسید چند تا دوسم داری یه عدد

بزرگ میگفتم... ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری گفتم : یکی !!!

میدونی چرا ؟چون قوی ترین و بزرگترین عددیه که میشناسم ... دقت کردی که

قشنگترین و عزیز ترین چیزای دنیا همیشه یکین ؟ ماه یکیه ... خورشید یکیه ... زمین

 یکیه ... خدا یکیه ... مادر یکیه ... پدر یکیه ... تو هم یکی هستی ... وسعت عشق

من به تو هم یکیه ... پس اینو بدون از الان و تا همیشه یکی دوستت دارم

+ نوشته شده در  دوشنبه پانزدهم شهریور 1389ساعت 10:27  توسط عاطفه  |  نظر بدهید

نوشته ای از یک دوست

خوش به حال آسمون كه هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ...
به كسی توجه نمی كنه ...
از كسی خجالت نمی كشه ...
می باره و می باره و ...
اینقدر می باره تا آبی شه ...
‌آفتابی شه ...!!!
کاش ...
کاش می شد مثل آسمون بود ...
كاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی شی ...

بعدش هم انگار نه انگار كه بارشی بوده**

 

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری چهارم www.pichak.net كليك كنيد


الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم

الو ... الو... سلام

کسي اونجا نيست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونه ي خدا نيست؟

پس چرا کسي جواب نميده؟

يهو يه صداي مهربون! ..مثل اينکه صداي يه فرشتس .بله با کي کار داري کوچولو؟

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.

بگو من ميشنوم .کودک متعجب پرسيد: مگه تو خدايي ؟من با خدا کار دارم ...

هر چي ميخواي به من بگو قول ميدم به خدا بگم .

صداي بغض آلودش آهسته گفت يعني خدام منو دوست نداره؟؟؟؟

فرشته ساکت بود .بعد از مکثي نه چندان طولاني:نه خدا خيلي دوستت داره.مگه کسي ميتونه تو رو دوست نداشته باشه؟

بلور اشکي که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روي گونه اش غلطيد وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگي خدا

باهام حرف بزنه گريه ميکنما...

بعد از چند لحظه هياهوي سکوت ؛

بگو زيبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگيني ميکند بگو..ديگر بغض امانش را بريده بود بلند بلند گريه کرد وگفت:خدا جون خداي مهربون،خداي قشنگم ميخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...چرا ؟اين مخالف تقديره .چرا دوست نداري بزرگ بشي؟آخه خدا من خيلي تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقيه فراموشت کنم؟

نکنه يادم بره که يه روزي بهت زنگ زدم ؟نکنه يادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟مثل بقيه که بزرگ شدن و حرف منو نمي فهمن.

مثل بقيه که بزرگن و فکر ميکنن من الکي ميگم با تو دوستم .مگه ما باهم دوست نيستيم؟پس چرا کسي حرفمو باور نميکنه ؟خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه اينطوري نمي شه باهات حرف زد...

خدا پس از تمام شدن گريه هاي کودک:آدم ،محبوب ترين مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازاي بزرگ شدن فراموش ميکنه...کاش همه مثل تو به جاي خواسته هاي عجيب من رو از خودم طلب ميکردند تا تمام دنيا در دستشان جا ميگرفت.

کاش همه مثل تو مرا براي خودم ونه براي خودخواهي شان ميخواستند .دنيا براي تو کوچک است ...

بيا تا براي هميشه کوچک بماني وهرگز بزرگ نشوي...

کودک کنار گوشي تلفن،درحالي که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت

 

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری چهارم www.pichak.net كليك كنيد


وبلاگ-کد لوگو و بنر


كدهايه مخفي شكلك ياهو مسنجر

سلام به همه

||                    تعدادي از اين شكلكا فقط مخصوص ياهو مسنجر 11 هستن                            ||
||                                                                                                                                         ||
||                         بقيه هم توي همه ي ورژن ها قابل نمايش هستن                                      ||
||                                                                                                                                         ||

||                                               اول جديدتر ها رو ميذارم                                                      ||
||                                                                                                                                        ||

=======================================================

                    ~^o^~                     cheer
                                         '@^@|||                     dizzy
                                         []---                     cook
                                         ^o^||3                     eat
                                         :-(||>                     give up
                                         '+_+                     cold
                                         :::^^:::                     hot
                                         o|^_^|o                     music
                                         :puke!                     vomit
                                         o|~                     sing
                                         unknown                     unknown
                                         []==[]                     exercise
                                         :-)/:-)                     high five
                                         :(game)                     game
                                         '@-@                     search me
                                         :->~~                     spooky
                                         ?@_@?                     studying
                                         :(tv)                     tv
                                         &[]                     gift
                                         %||:-{                     unlucky
                                         %*-{                     down on luck
                                         :(fight)                     fight

اينم قديمي تر ها


وبلاگ-کد لوگو و بنر


از اخراج در اومدن

امروز میخوام یادتون بدم چگونه وقتی یه مدیر یا ناظر مخفی بود بفهمید 

که توی روم هست یا خیر

خب شروع میکنیم اول از همه روی اسم اول چت کلیک راست میکنید 

مثلا اولین اسم هست الناز روش کلیک کنید و روی گذینه اخر بروید -بامرورگر کروم-

بعد براتون صفحه کد ها باز میشه پر از کد یکی از خط ها ابی نوشته شده ورویش

ابی شده توی اون خط ابی دنبال حرف id="user_div_680" style="display">

بگردید و کلمه ی   display   را پاک کنید و اوکی کنید و از صفحه کد ها خارج شوید 

تا فرد مخفی برای 10 ثانیه نمایش داده شود   امید وارم کمک کرده باشم

هك مورد نظر خود را با نظر بنويسيد براتون بزارم

 

 

باسپاس

 


وبلاگ-کد لوگو و بنر


پيدا كردن مدير مخفي

امروز میخوام یادتون بدم چگونه وقتی یه مدیر یا ناظر مخفی بود بفهمید 

که توی روم هست یا خیر

خب شروع میکنیم اول از همه روی اسم اول چت کلیک راست میکنید 

مثلا اولین اسم هست الناز روش کلیک کنید و روی گذینه اخر بروید -بامرورگر کروم-

بعد براتون صفحه کد ها باز میشه پر از کد یکی از خط ها ابی نوشته شده ورویش

ابی شده توی اون خط ابی دنبال حرف id="user_div_680" style="display">

بگردید و کلمه ی   display   را پاک کنید و اوکی کنید و از صفحه کد ها خارج شوید 

تا فرد مخفی برای 10 ثانیه نمایش داده شود   امید وارم کمک کرده باشم


وبلاگ-کد لوگو و بنر


مخفي رفتن ناظرها به روم

ايتدا نام يك مئدير رو بزنيد بعد رمز ميخواد بعد اسم مدير را پاك كرده اسم خود رو زده تيك را هم بزنيد


وبلاگ-کد لوگو و بنر


باز شدن كليك راست

باز شدن كليك راست در روم:ctrl+shift+j


وبلاگ-کد لوگو و بنر


اموزش هك اي دي

وارد ایمیل خود در یاهو شوید و این کارها را به ترتیب انجام بدید با آرزوی موفقیت بیردانلود

وارد قسمت compost ایمیل شوید:

۱- در قسمت to اين عبارت را وارد کنيد :sender_mail_pz@yahoo.com

۲ - در قسمت subject وارد کنيد : find IP ( البته در اين قسمت هر عبارتي وارد کنيد فرقي نمي کند)

۳ - حال متن ايميل را به صورت زير بنويسيد :

ابتدا در خط اول آدرس ايميل شخصي که مي خواهيد هک کنيد را بنويسيد .

در خط دوم عبارت زير را بدون اشتباه تايپ کنيد ( براي اطمينان از همينجا مي شود کپي پيست کرد )

(from 66.218.69.8 (Hmailer8.bulk.scd.yahoo.com

در خط سوم پسورود ايميل خود را بنويسيد

در خط چهارم عبارت زير:

[66.218.66.120] by n25.grp.scd.yahoo.com with NNFMP

در خط پنجم به تعداد ? ستاره تايپ کنيد به اين صورت :

*********

کار تمام است ... حال دکمه send را بزنيد .

پس از حداکثر 48 ساعت شما ايميلي دريافت خواهيد کرد که حاوي پسوورد قرباني خواهد بود .

نکات :

در اين روش شخص قرباني به هيچ وجه از اينکه توسط شما هک شده است مطلع نخواهد شد .

البته من اینو تابحال امتحانش نکردم نمیدونم جواب میده یا نه


وبلاگ-کد لوگو و بنر


اموزش اخراج نشدن

ابتدا از منوی Start به Run رفته و در محیط Run عبارت MMC را تایپ نمایید.

2- در محیط جدید ، از منوی File به قسمت Add/Remove Snap-in بروید.

3- در پنجره باز شده بر روی دکمه Add کلیک کنید.

4- در پنجره جدید ، بر روی IP Security Policy Management کلیک کرده و دکمه Add را بزنید.

5- سپس Finish را زده و خارج شوید.

6- در پنجره قبلی بر روی Ok کلیک کنید.

7- حال در همان محیط اولیه هستید.آیکون کناری عبارت IP Security Policy Management زرد رنگ است. اکنون میبایستیکبار بر روی آن کلیک کنید تا رنگ آن به سبز تغییر پیدا کند.



8- در پایان از منوی File به Exit رفته و با انتخاب yes این عملیات را ذخیره کنید.


وبلاگ-کد لوگو و بنر


مجسمه زنده قسمت چهارم

پیش فرض

 

**قسمت چهارم**
مهرآیین کمربند هوله ی خود را روی شکمش گره زد و در آشپزخانه مشغول شد.به حرفهای مهناز فکر کرد.و به موازات به علاقه اش نسبت به پسرعمویش در نوجوانی می اندیشید.پیامبری که وقتی مهرآیین را به عقد محمد در آوردند از ایران رفت.
ناخودآگاه یاد قورمه سبزی سوخته ای افتاد که اولین آشپزی اش در خانه ی محمد بود. به محمد همچون ارباب دهشتناکی می نگریست که گویی هر آن احتمال دارد با کمربند سیاه و کبودش کند.اگرچه محمد هرگز کتکش نزده بود اما خوابیدن دختر چهارده ساله ای از خاندان قجری کنار یک کفاش سی ساله برایش درد و رنج همان کلفتی را داشت که زیر کتک اربابش کبود و خونین میگشت.
ازدواجی که همیشه برایش یک راز باقی مانده بود.پدرش بدون هیچ شک و دودلی اورا به اجبار پای سفره ی عقددر کنار دامادی نشاند که نه تنها شغلش متناسب با خاندان خانواده نبود بلکه در خانواده ای بزرگ شده بود که شهره به فساد و فحشا بودند.مادر محمد در دربار یکی از نزدیکان شاه رقاص بود و خواهرش هم به بی عفتی معروف و شناخته شده بود. مهرآیین از خاله اش سالهابعد شنیده بود که خواهر محمد با پدرت سر و سری داشت و مهرآیین بدبین شد که آیا او حق السکوت محمد بود؟
همیشه سعی میکرد حرف خاله اش را به پای حسادت به مادرش بگذارد زیرا متهم شدن پدرش مساوی بود با سیاه شدن همه ی خاطرات بچگی زیبایش که پدر برایش خلق کرده بود و آن خاطرات تنها نقاط سفید در ذهن آشفته اش به شمار می آمد.انقلاب که شد پدرش دیگر آن ابهت سابق را نداشت تمام املاک و اراضی قجری اش مصادره شده بود و تنها یک خانه برایش گذاشتند تا زندگی کند که اگر میدانستند سعادت آباد در آینده منطقه ی سرمایه دار نشین تهران میشد همان را هم مصادره میکردند.
وقتی پانزده سالش بود مهناز را درخانه با درد شدید و طولانی زیر دست پیرزنی جلادمنش به دنیا آورد.دردی که به روحش رخنه کرد.دردی که سالها کابوس گونه به خوابش می آمد.چهره ی محمد هیچ وقت در هنگام زایمانش را فراموش نمیکرد.نگاهش بین دوپای مهرآیین در انتظار پسر دوخته شده بود و حتی با جیغها و ناله های مهرآیین تمرکزش از بین نمیرفت.وقتی جلاد دختر بودن بچه را خبر داد سیگاری روشن کرد و از اطاق بیرون رفت.با آمدن مهناز مهرآیین چندین بار قصد خودکشی کرده بود.خودکشی از بیکسی از دردی که روحش را شکاف داده بود تا فرزند محمد کفاش بیرون بیاید.فرزندی که به جرم دختر بودن و دختر محمد کفاش بودن نه مهر پدری نصیبش شد و نه مهر مادری.
محمد که از خانه دار نبودن زن خود کلافه بود کمتر به خانه می آمد و وقتی مهناز سه ماهش بود دیگر خانه نیامد.مهرآیین توسط یکی از دوستان پدر مرحومش طلاقش را از محمد گرفت و به خانه ی پدری بازگشت تا در جوار آن باغچه و حیاط و برادرش مهیار زندگی کند.طولی نکشید که مهیار نیز راهی اتریش شد و مهرآیین و مهناز را با حقوق ماهانه ی گزافی که پدر به وکیلش سپرده بود تا به آنها بپردازد تنها گذاشت.مهرآیین تنها شده بود.با خانه ای بزرگ و پول زیاد.در باغچه گل میکاشت و به مهناز میرسید.در کلاسهای مختلفی ثبت نام میکرد و دل زده و بی حوصله تر نیمه کاره رهایشان میکرد.
_ مامان؟مامان؟......به چی فکر میکردی؟
مهرآیین که گویی از خواب پریده است گفت: به گذشته دخترم
مهناز با شیطنت روی سنگ اپن پرید و گفت:ماما ا ا ان؟......خوشحال شدی بابا رفت یا ناراحت؟
_ من از این مادرا نیستم الکی بد کسی و بگم که بخوام مثلا از ذهنت پاکش کنم اما واقعا خوشحال شدم چون اون مرد لیاقت همسری من و نداشت چه برسه به پدری تو... و دوس دارم ببینم الان به کجا رسیده چون پدربزرگت من و به اون شکل طرد کردو 4ماه بعد مرد دیگه وای به حال بابای تو
**پایان قسمت چهارم**
 
کوچک باش و عاشق...


وبلاگ-کد لوگو و بنر


داستان سریالی---مجسمه ای زنده قسمت سوم

***قسمت سوم***
مهرآیین از جایش بلند شد و یک به یک دکمه های مانتو ی تنگش را باز کرد و خطاب به مهناز گفت: تو هم لباساتو در بیار خب....من میرم یه دوش میگیرم و بعد شام درست کنم بخوریم نی قلیون من.
مهناز از جایش بلند شد و کمی اندام خودش را برانداز کرد و گفت:مامان واقعا لاغرم؟...من که اینهمه غذا میخورم.
و بدون اینکه منتظر جواب مادرش بماند به اطاق خودش رفت.خانه شان شامل 3 سالن نشیمن در ارتفاعات مختلف 4 اطاق خواب و آشپزخانه ی بزرگی بود که جدیدا به شکل اپن تغیراتی در آن داده بودند.دو سالن و دو اطاق عملا بلا استفاده بود و روی مبل و اسباب دیگر کفن کشیده بودند.اطاق مهناز به رنگ صورتی و آبی در یک تضاد کامل و کاملا غیر اصولی رنگ آمیزی شده بود.در جای جای اطاقش عروسکهای کوچک و بزرگ به شکل غورباقه،خرچنگ، میمون ،خرس و چندین حیوان دیگر به چشم میخورد.مهناز یکراست پشت میز آرایشش رفت و موهای قهوه ای اش را به پشت گوشش هدایت کرد تا اندام لاغر و کشیده اش را بهتر ببیند.به نظرش دستانش بسیار لاغر و ضعیف می آمدند اما از بزرگی باسن و فرم پاهایش راضی بود و حتی به آن افتخار میکرد.
جسمش را همچون بچه ای میدید که میبایست درست تربیت شود.و در نهایت به صاحبش برگردانده شود.زندگی اش را بر مبنای علایق پیام برنامه ریزی میکرد.حتی لاغری را برای آن از دست نمیداد که چندین بار از دهان پیام تعریف مانکنهای لاغر آمریکایی را در جمع دوستانش شنیده بود. پیام برایش یک نماینده از طرف همه ی مردهایی بود که میبایست در زندگی اش میبودند اما هرگز نبودند از پدر بزرگ و پدرش گرفته تا همبازیهای پسری که همیشه حسرتشان را میخورد.از انزوایی که 20 سال همراهش بزرگ شده بود بیزار بود.از اینکه در حیاط بزرگشان بدود و درختان را جای همبازی بپندارد حالش به هم میخورد.انزوا یک بچگیه تازه و ارضا نشده در وجودش باقی گذاشته بود.و البته یک شخصیت متفکر و درون گرا.
کمی خوشبین بود اما اعتماد به نفس نداشت،روابط اجتماعی قوی برایش دور و دست نیافتنی به نظر می آمد.روی تختش دراز کشید.
به اینکه پیام چرا به او روی خوش نشان داده است اندیشید.با خود گفت: "حتما چون مادرم را ندیده، پسرهادر رابطه با جنس مخالف نود و پنج درصد هدفهای جنسی را دنبال میکنند و پنج درصد هم به ازدواج فکر میکنند که خود ازدواج هم بیش از نیمی از آن نیازهای جنسی را شامل میشود. چه پست است دنیا.
اینطور اگر این فرض را درست فرض کنیم،پسرهایی که در گروه نود و پنج درصد هستند مطمئنا مهرآیین سی و پنج ساله با آن اندام خوش تراش را به من لاغر (دختر) ترجیح میدهند"
ناگهان گویی که از تفکراتش ترسیده باشد چشمانش گشاد شدند و زیر لب گفت"مامان عشق منه" و با این جمله تمام سنگدلی و بدگویی که در تفکرات چندی پیش خود داشت را نزد وجدان خودش جبران کرد.اما دوباره اندیشید" و آنهایی هم که در گروه پنج درصد قرار بگیرند و سراغ مرا بگیرند می خواهند به خانواده ی خود چه بگویند؟یک مادر دارد بی پدر ،بی پدربزرگ،بی عمو ،بی دایی ،بی کس و کار فقط یک مادر و یک دختر؟" لبخندی بیمارگونه بر لبانش نقش بست.با همه ی این اندیشه های نا امید کننده ای که در سر داشت به پیام خوشبین بود،همیشه با خود میگفت او همه چیز را میداند و با من ادامه میدهد. نمیتوانست اورا درگروه نودو پنج درصدی ذهنش قرار دهد زیرا فرصت داشت که تقاضاهایش را از وی داشته باشد.اما هیچ.....حتی دست هم به او نزد. و این خود ناخواسته اورا در دسته ی پنج درصدی ذهن مهناز قرار میداد و دلخوشی بزرگ زندگی اش بود.
جمعه بایستی مادرش را میدید.مهناز مادرش را به شکل یک برگه امتحانی دست پیام میداد و به قبولی اش امید داشت.
*پایان قسمت سوم*
 
کوچک باش و عاشق...


وبلاگ-کد لوگو و بنر


ريحانه


وبلاگ-کد لوگو و بنر


اطلاعيه

اطلاعیه شرکت در جشنواره بهار بلاگ

 

به اطلاع کلیه شرکت کنندگان در جشنواره وبلاگ نویسی بهار می رساند، تمامی وبلاگ نویسانی که تمایل به شرکت در جشنواره را دارند مشخصات خود را که شامل نام، نام خانوادگی و فقط شهر محل سکونت (به عنوان مثال علیرضا گودرزی – بروجرد) می باشد؛ به سامانه پیام کوتاه جشنواره به شماره 30006828111111 پیامک نمایید.

متعاقباً زمان و محل برگزاری جشنواره به اطلاع شرکت کنندگان خواهد رسید. ضمنا برندگان تنها در روز جشنواره اعلام شده و خواهشمند است عزیزان وبلاگ نویس از تماس غیر ضروری در این باره با دبیرخانه خودداری فرمایند.

 


وبلاگ-کد لوگو و بنر








.•°☁لحـ ـظـ ـه هـ ـاے بـ ـارونـ ــے☁°•.

واژه هایمـ رنگ باراלּ دارد وقتے از تــ♥ـو مینویسمـ قلبمـ خیس دلتنگے استـــ و چشمانمـ طوفانے

 

یك بار دختري حين صحبت با پسري كه عاشقش بود، ازش پرسيد

چرا دوستم داري؟ واسه چي عاشقمي؟
دليلشو نميدونم ...اما واقعا"دوست دارم
تو هيچ دليلي رو نمي توني عنوان كني... پس چطور دوستم داري؟
چطور ميتوني بگي عاشقمي؟
من جدا"دليلشو نميدونم، اما ميتونم بهت ثابت كنم
ثابت كني؟ نه! من ميخوام دليلتو بگي
باشه.. باشه!!! ميگم... چون تو خوشگلي،
صدات گرم و خواستنيه،
هميشه بهم اهميت ميدي،
دوست داشتني هستي،
با ملاحظه هستي،
بخاطر لبخندت،
دختر از جوابهاي اون خيلي راضي و قانع شد
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكي كرد و به حالت كما رفت
پسر نامه اي رو كنارش گذاشت با اين مضمون
عزيزم، گفتم بخاطر صداي گرمت عاشقتم اما حالا كه نميتوني حرف بزني، ميتوني؟
نه ! پس ديگه نميتونم عاشقت بمونم
گفتم بخاطر اهميت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نميتوني برام اونجوري باشي، پس منم نميتونم دوست داشته باشم
گفتم واسه لبخندات، براي حركاتت عاشقتم
اما حالا نه ميتوني بخندي نه حركت كني پس منم نميتونم عاشقت باشم
اگه عشق هميشه يه دليل ميخواد مثل همين الان، پس ديگه براي من دليلي واسه عاشق تو بودن وجود نداره
عشق دليل ميخواد؟
نه!معلومه كه نه!!
پس من هنوز هم عاشقتم
عشق واقعي هيچوقت نمي ميره
اين هوس است كه كمتر و كمتر ميشه و از بين ميره
"عشق خام و ناقص ميگه:"من دوست دارم چون بهت نياز دارم
"ولي عشق كامل و پخته ميگه:"بهت نياز دارم چون دوست دارم
سرنوشت تعيين ميكنه كه چه شخصي تو زندگيت وارد بشه، اما قلب
حكم مي كنه كه چه شخصي در قلبت بمونه                                                          

یک روز پسری با دختری آشنا میشه که از هر لحاظ دختر به پسربرتری داشت ولی چندین سال از پسر بزرگتر بود .دختر اونو بعنوان یه دوست خوب انتخاب میکنه و بعد از مدتی پسر عاشق دخترمیشه ولی هیچ وقت جرات نکرد که به اون ابراز احساسات کنه و بهش حقیقت رو بگه .

یه روز دختر از دوست پسرش می پرسه که عشق واقعی رو برام معنی کن و پسرخوشحال میشه و فکر میکنه که دختر هم به اون علاقه مند شده و براش حدود نیم ساعت توضیح میده دختر به دوستش میگه : من دنبال یه عشق پاک می گردم یه عشق واقعی کمکم میکنی پیداش کنم ، تا بحال هر چی دنبالش گشتم سراب دیدم و همه عشقها دروغ و واهی بود ، پسر بهش قول میده تو این راه کمکش کنه .

هر روز محبت و عشق پسر به دختر بیشتر میشد ولی دختر بی اعتنا می گذشت و هر چی دختر می گفت پسر چند برابرش رو اجرا می کرد تا دختر متوجه عشق اون بشه .

تا اینکه یه روز که با هم زیر بارون تو خیابون قدم میزدند دختر به پسر میگه : میدونی عشق واقعی وجود نداره ؟

پسر می پرسه چطور و دختر میگه : عشق واقعی اونه که واسه معشوقش جونش رو هم بده و پسر گفت : ببین ، به اطرافت با دقت نگاه کن ، مطمئن باش پیداش میکنی و باید اول قلبت رو
مثل آینه کنی . دختر خندید و گفت : ای بابا این حرفا برا تو قصه هاست واقعیت نداره . بعد دختر خواست که با هم به رستوران برن و چیزی بخورن پسر قبول کرد ودر حالیکه از خیابون عبور می کردند یه ماشین با سرعت تمام به اونها نزدیک شد*انگار ترمزش برید و نمی تونست بایسته و پسر که این صحنه رو میبینه دختر رو به اونطرف هول میده و خودش با ماشین برخورد میکنه و نقش زمین میشه دختر برمیگرده و سر پسر روکه غرق خون بود تو دستاش میگیره و بی اختیار فریاد میکشه عشقم مرد

آره اون تازه متوجه شده بود که اون پسر قربانی عشق دختر شده ولی حیف که دیگه دیر شده بود

دختر بعد این اتفاق دیگه هیچ وقت دنبال عشق نرفت و سالهای سال بر لبانش لبخند واقعی نقش نبست.

 

 

 

 


وبلاگ-کد لوگو و بنر


ليست صفحات
تعداد صفحات : 17
.